100 متن کوتاه رباعی ۱۴۰۳ جدید 2025

متن های کوتاه درباره رباعی

100 متن کوتاه رباعی ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن رباعی برای اینستاگرام و بیو واتساپ

با سازِ صفا هست هم آوا، تبِ دل/
با نای وفا هست پُر از نا، لبِ دل/
وقتی که گُلِ حسّ نهان بی خواب ست/
موسیقیِ رویاست، انیسِ شبِ دل/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

با سازِ صفا هست هم آوا تبِ دل
ارسال شده توسط الهه‌ی احساس
لینک متن

آزادی و بند، هر دو در جانِ من است/
زنجیر به دست و قفل در پایِ من است/
بر سنگِ سکوت، نقشِ پرواز زدم/
پرواز، ولی هنوز زندانِ من است/

....🍃
فیروزه سمیعی

آزادی و بند هر دو در جانِ من
ارسال شده توسط متن های فیروزه ای/ شعرها / بیو ها/ فیروزه ای
لینک متن

عاشق همه سال مست و رسوا بادا

دیوانه و شوریده و شیدا بادا

با هشیاری غصهٔ هرچیز خوریم

چون مست شویم هرچه بادا بادا

عاشق همه سال مست و رسوا بادا
لینک متن

لب های تو چون قند و عسل شیرین است
خاصیت عشق تو فقط در این است

با بوسه و لبخند مراعاتم کن
وقتی که فشار من کمی پایین است

لب های تو چون قند و عسل شیرین
لینک متن

آبی که از این دیده چو خون می ریزد
خون است بیا ببین که چون می ریزد
پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می خوردو دیده برون می ریزد

آبی که از این دیده چو خون
لینک متن

جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه

بی یاد تو هر جا که نشستم توبه

در حضرت تو توبه شکستم صدبار

زین توبه که صد بار شکستم توبه

جز وصل تو دل به هر چه بستم توب
لینک متن

هم درد منی حال تو را می فهمم
در قهوه غم فال تو را می فهمم
گفتند که پرواز نکن ممنوع است
قیچی شدن بال تو را می فهمم

ثریا صفری

هم درد منی حال تو را می فهمم
لینک متن

آن شب که تو در کنار مایی روزست

و آن روز که با تو می رود نوروزست

دی رفت و به انتظار فردا منشین

دریاب که حاصل حیات امروزست

آن شب که تو در کنار مایی روزست
لینک متن

هنگام سپیده دم خروس سحری،

دانی که چرا همی کند نوحه گری؟

یعنی که: نمودند در آیینهٔ صبح

کز عمر شبی گذشت و تو بیخبری!

هنگام سپیده دم خروس سحریدانی
لینک متن

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی از آنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

ای زندگی تن و توانم همه توجانی
لینک متن

او تکیه زدن به شانه را درک نکرد / احساس کبوترانه را درک نکرد / با این که به هر دشت و دمن می بارید ، / او تشنگی جوانه را درک نکرد!!

او تکیه زدن به شانه را درک نکر
لینک متن

همرنگ طلوع آفتاب عشق است
گلواژه ی شورو تب وتاب عشق است

توصیف شود اگر که مادر امروز
بایست که گفت شعر ناب عشق است

همرنگ طلوع آفتاب عشق است
لینک متن

یک عالمه اشک از دلت می گیرند
هی آینه در مقابلت می گیرند
خورشیدِ بزرگ من کمی همّت کن
دارند به سادگی گِلت می گیرند
 

یک عالمه اشک از دلت می گیرند
لینک متن

من عهد تو سخت سست می دانستم

بشکستن آن درست می دانستم

این دشمنی ای دوست که با من ز جفا

آخر کردی نخست می دانستم

من عهد تو سخت سست می دانستم
لینک متن

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب

جان و دل و جام و جامه پر دُرد شراب

فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب

آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

ماییم و می و مطرب و این کنج خر
لینک متن

ای آنکه لبِ تو هست همچون شکلات
شیرینیِ بوسه از تو چون شاخ نبات
هر وقت تو را میبینم می گویم:
خوشحالیِ روی ماهرویان صلوات

شاعر مصطفی مدرس پور
رباعی
ممنوعه ها

ای آنکه لبِ تو هست همچون شکلات
ارسال شده توسط مصطفی مدرس پور شاعر، فیلمنامه نویس، پژوهشگر
لینک متن

لبخند تو سرخوشیِ آغازین است/
در خواهشِ چشمانت هزاران چین است/
قسمت شد اگر عشق به لبخند شما/
رازِ دلِ من باز هم شیرین است...
....
.....فیروزه سمیعی

لبخند تو سرخوشیِ آغازین است
ارسال شده توسط متن های فیروزه ای/ شعرها / بیو ها/ فیروزه ای
لینک متن

(یلدا)

عمرت به بلندای شب یلدا باد

مینای دلت ، گستره ی دریا باد

یک قطرہ مرا نظر کن از ساغر دل

تا زنگ غم از آینه ی دل ، وا باد .

سید محمدرضا شمس (ساقی)

یلدا عمرت به بلندای شب یل
ارسال شده توسط سید محمدرضا شمس (ساقی)
لینک متن

در پرده ی راز، عشق پنهان شده است/
آوای دل از فریب لرزان شده است/
هر خاطره ای که در دلم می جوشد/
در آینه ی شکسته حیران شده است...

....فیروزه سمیعی

در پرده ی راز عشق پنهان شده ا
ارسال شده توسط متن های فیروزه ای/ شعرها / بیو ها/ فیروزه ای
لینک متن

در قفسی از جنس خیالیم هنوز/
آزاد ولی بسته به بالیم هنوز/
زنجیر خودم گره به دستم زده است/
با سایه‌ی خویش در جدالیم هنوز/

مولف: فیروزه سمیعی
ارسال شده توسط متن های فیروزه ای/ شعرها / بیو ها/ فیروزه ای
لینک متن

تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،

پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،

خیزیم و دمی زنیم پیش از دمِ صبح،

کاین صبح بسی دمد که ما دَم نزنیم!

تا دست به اتفاق بر هم نزنیم
لینک متن

هی ضربه از این ضربه از آن خورد درخت
خندید اگر زخم زبان خورد درخت
با اینکه تبر خورد ولی درد نداشت
چون تازه به درد دیگران خورد درخت

عباس صادقی زرینی

هی ضربه از این ضربه از آن خورد
لینک متن

با آن که دلم از غم هجرت خون است

شادی به غم توام ز غم افزون است

اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب!

هجرانش چنین است، وصالش چون است؟

با آن که دلم از غم هجرت خون اس
لینک متن

‍ یک عمر مرا تو یار هستی ای دوست

هم مونس و جان نثار هستی ای دوست

گل داده همیشه، حال خوبم با تو

یک باغ پر از بهار هستی ای دوست

‍ یک عمر مرا تو یار هستی ا
لینک متن
ارسال متن