قلب من افتاد و چند صد تکه شد
تکه ها با جان من بیگانه شد
تکه ای را در دل دریاچه ای انداختم
تکه ای را پشت کوهی دوراز هرکس باختم
دیگری را در دهی کوچک به بادش داده ام
در پی آن تکه من شبها به راه افتاده ام
تکه ای را خاک کردم در دل آن باغچه
خرج کردم دیگری را در ره بازارچه
آخرین تکه ی این دل سوخت در بازی عشق
نیست جان و تن من خسته ی این بازی عشق ...
ZibaMatn.IR