بر سر عاشقانه هایمان همچو مهره ای در شطرنج همیشه کیش داده ام تو را اما هر بار به چشمانت رسیدم با یک حرکت مات تو شدم .
قلب من افتاد و چند صد تکه شد تکه ها با جان من بیگانه شد تکه ای را در دل دریاچه ای انداختم تکه ای را پشت کوهی دوراز هرکس باختم دیگری را در دهی کوچک به بادش داده ام در پی آن تکه من شبها به راه افتاده ام...