آنقدر کنارم هستی
که نبودنت را نمی فهمم
هر صبح
با صدای نفس پیراهنت
که توی کمد دیواری جا گذاشته ای
بیدار می شوم
بعد می بویمت
با همان ته مانده ی عطری
که همیشه می زدی
اصلا چه کسی گفته
که من یک نفرم؟!
هر چند یک بار
هدیه هایی که پس فرستادی
به مهمانی اشک هایم دعوت می کنم
با پنجره ای که رفتنت را دید
درد دل می کنم
حتما جایی دوباره سیگارت را
روشن کرده ای که چای پر رنگ تر
همیشه سرد می شود
هیچ کس به اندازه ی تو
کنار من نیست.
ZibaMatn.IR