100 متن کوتاه زخم ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره زخم
100 متن کوتاه زخم ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن زخم برای اینستاگرام و بیو واتساپ
زنده ام ،هرچه زدی تیغه به شریان نرسید
خیز بردار ببینم خطری هم داری؟
زخم از این تیغ و تبر تا که بخواهی خوردم
عشق من ، ارّه ی تن تیز تری هم داری؟
خنده، بخیه است
بوسه، بخیه است
فراموشی، بخیه است
مهربانی ، بخیه است
آدم بیبخیه متلاشی میشود!
آدم
زخم است...
خنده ، بخیه است .
بوسه ، بخیه است .
فراموشی ، بخیه است .
مهربانی ، بخیه است .
آدم بی بخیه متلاشی می شود ...
آدم زخم است .
گاهی لازم است از خودت دلگیر شوی
یقه خودت را بگیری
به خودت تلنگر بزنی
و برای آنهایی که اجازه دادی به تو زخم بزنند
باید از خودت حساب پس بگیری
این قلب امانت است
نباید هرگز محتاج مرهم بشود
فراموش کردن تو
توهم سرباز خسته ای ست
که خیال می کند
چون جای زخم روی تنش نیست،
سالم به خانه بازگشته است!
به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است
و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من
می خواهم
این زخم
تا همیشه تازه بماند
بسیار وقت ها، با یکدیگر ، از غم و شادی ِ هم سخن ساز می کنیم ...
.
اما ...در همه چیزی رازی نیست...گاه به سخن گفتن ِ از زخم ها ، نیازی نیست...
.
سکوت ِ ملال ها از راز ِ ما سخن تواند گفت
اینوازمن به یادگار داشته باش رفیق...
.
فقط خودت می مونی واسه خودت
جز خودت روهیچکسی حساب باز نکن...
دکترباش واسه دردات
مرهم باش واسه زخم هات
هیچکس جزخودت جای دقیق زخم هایت را نمیداند...
به آبِ خون وضو کردم
به لبخندی...
تمام زخم ها را من رفو کردم
زهرا غفران پاکدل
زخم
زخم خورده ام
ازعالم وآدم
با رفتنت
تکیه که هیچ
دست بزنی
ویرانم
زیر زخم های هذیانگو
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
شعر -سپکو
T.me/ebrahimpourazizi
آنکس که در این قمار عشق باخت منم
از آتش عشق سوخت و شعر بافت منم
از روز ازل زخم خورده از عشق تو دل
سیب از تو گرفت پرچم عشق ساخت منم
خوش بین
در دهانم شعر، جانم در قفس
زخم هایِ پیکرم؛ سود از هوس
شیما رحمانی
در دهانم باز، در گوشم قفس
زخم هایِ جانِ من؛ سود از هوس
(باز: پرنده ی شکاری. سود: نتیجه)
شیما رحمانی
زخم هایِ کهنه را
بر کاغذ می خراشم
بخوان
اما
تو را به جان دل های غمبار
نخند.
گفتم که
دیر یا زود می رسند
زخم ها دهان گشوده اند
کوچه ها
در قرق شب است
چراغی بیاور
....
صبر کن
صدایی از بام آمد
گزمه ها رسیدند .
خوبست!
برایش شال بباف
کلاه بباف
قصه بباف !!
خوبست لااقل,
یک سرنخ خوبی,
یک سوزن از تو,
به یادگار دارم,
سوزنی که
قلبِ پاره ام را
پاره پار ه تر دوخت ...
«آرمان پرناک»
به حرمت
نان و نمکى که با هم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است
و طاقتت کوتاه...
نمک را بگذار برای من!
میخواهم
این زخم
تا همیشه تازه بماند.......
مرا جز تو یاری نیست
ای مرحم دل
باشد که زخم هایم روزی به فریادم برسند
می بینم ای رفیق ،اندوهت را
اوضاع زمانه، رنج انبوهت را
این دفتر، بیت بیت تقدیم به تو
باشعر ببند زخم آن روحت را
به گوش ام خش خش پاییز زرد است
دل ام میعادگاه زخم و درد است
نمی آید صدایی از در و دشت
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
بعضی زخمها هست
که هر روز صبح باید روشونُ باز کنی نمک بپاشی
تا یادت نره
دیگه سراغ بعضی آدما نباید رفت
زخم ما درد بی درمان است..
چه حاصلی دارد کس بداند این درد بی دردمان را.،
المیراپناهی درین کبود.
ﻗﺪﯾﻤﺎ ، ﺯﺧﻢ ُ ﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺯﺩ ؛
ﻧﻤﮏ ُ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯽ ﭘﺎﺷﯿﺪ
ﺍﻻﻥ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺎﺵ ، ﮐﺎﺭ ِ یه نفره
امان از رفقای تازه بدوران رسیده