ما به نفس کشیدنمان فکر نمیکنیم.
اما زمانی که نفس کشیدن سخت میشود متوجه میشویم مشکلی وجود دارد، حتی شاید ابتدا متوجه نشویم دقیقا چه اتفاقی افتاده اما با دقت به بدن و محیط اطرافمان میتوانیم متوجه شویم چه چیزی نفس کشیدن را سخت کرده است.
ایا بیمار شده ایم؟
ایا هوای خانه با بسته ماندن پنجره ها سنگین شده است؟
آیا شلوغیِ زیاد نفش کشیدن را سخت کرده است؟
آیا هوای آلوده پشت چراغ قرمز است؟
وقتی که نفس کشیدن سخت میشود، تمرکز روی رفتارها و دیگر بخش های زندگی مان هم سخت میشود و ما تلاش میکنیم تا تنفس را به حال عادی اش برگردانیم.
این یک واکنش طبیعی است.
نفس کشیدن سخت میشود.
مکث میکنیم و به اطراف نگاه میکنیم.
در این مشاهده گری به دنبال منبعِ مشکل میگردیم.
و بعد از شناسایی مشکل(مثلا برای بهتر نفس کشیدن دارو مصرف میکنیم یا پنجره ی خانه را باز میکنیم.) به سمت حل کردنش قدم برمیداریم.
در رابطه ها هم همین اتفاق می افتد.
ریه های رابطه، «خلوت داشتن» است.
همه ی ما به خلوت احتیاج داریم و اگر هیچوقت نمیتوانیم در تنهایی به زندگی مان برسیم و همیشه باید کسی باشد یا صدایی باشد یا حرکتی باشد که فضای تنهایی ما را پر کند یعنی مدت هاست در حال فرار از خودمان در تنهایی مان هستیم.
این یعنی مدت هاست نفس کشیدنِ درست حسابی را زندگی نکرده ایم.
و اگر همین رفتار را در رابطه مان با آدمها هم انجام دهیم ، کم کم نفس کشیدن را به آنها هم سخت میکنیم و رابطه مان با بدنی سالم و رها نمیتواند حرکت کند و رشد کند و مدام درگیری های کوچک و سوتفاهمات رخ میدهند.
چرا؟
چون فضایی برای نفس کشیدن وجود ندارد که بتوانیم نفسی تازه کنیم و با انرژی برگردیم و متمرکز شویم روی رابطه.
خلوت داشتن در رابطه یک اتفاق عادی است.
و خلوت نداشتن و مدام کنار هم بودن و صحبت کردن و فضای تنهایی را پر کردن، یک اتفاقِ فشارزاست.
قبل از اینکه درگیرِ جزییات و سوتفاهمات و دعواهای سطحی شوید، قبل از اینکه از خودتان بپرسید که چرا دیگر مثل قبل دوستش ندارم و یا چرا دیگر برایم جذاب نیست و یا چرا مدام در ذهنم از او ایراد میگیرم، مکثی کنید و چک کنید آیا تنفستان در رابطه راحت است یا نه؟
ZibaMatn.IR