در خیابان مرد جوان بسیار فقیری را دیدم که عاشق بود. کلاهش قدیمی بود، کت او کهنه بود، آرنج ربای او پاره بود، کفش هایش سوراخ بود... و ستارگان در قلبش می درخشیدند. ZibaMatn.IR
عکس نوشته ویکتور هوگو در خیابان مرد جوان بسیار فقیری...