یه روز بدون اینکه بدونی به دنیا میای
یکم بزرگ میشی و دنیای اطرفتو قشنگ میبینی
یکم که بیشتر میفهمی میبینی سختی هم داره.. مریضی هم داره.. ناخوشی هم داره. بازم دوسش داری و منتظری زودتر بزرگ شی تا اونی که میخوای بشی
بزرگتر میشی و میبینی صرف اینکه بخوای کی بشی بی فایده ست. باید واسش بجنگی.. با خودت با بقیه با بیماری با چیزایی ک نصیبت شده. ولی بازم حاضری بخاطرش زندگی کنی
بزرگتر که میشی... میبینی هیچی اونی نبوده که فکر میکردی. خودتو تو یه دنیای دیگه میبینی. یه آدمای دیگه یه جامعه دیگه یه خواسته های دیگه. کم کم یادت میره میخواستی کی بشی و چی میخواستی.. چیزی که میخوای اینه ک جا نزنی فقط نیوفتی کف زمین و از روت رد بشن. به حداقل ها راضی میشی و ...
ولی دیگه حاضر نیستی بخاطرش زندگی کنی. تو داری بخاطر بقیه زندگی میکنی...
ZibaMatn.IR