زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

پارت دوازدهم داستان تیره ترین تبصره (طاهره عباسی نژاد)
.
.
.
جراحت هایی را که از زمان هایی که بس دلگیر بودند و دردناک بر تنشان خورده بود.زخم های آوارگی.زخم های جذام.زخم هایی که سال ها بدون مرحم باقی ماندند تا آن وقتی که در خواستگاری از یک دختر پرستار،پدر و مادر روشن فکرش جذام را در نظر نگرفتند و باور کردند که جذام آنها خشک است و موافقت کردند با خوشبختی رضایی که با تمام سختی ها باز توانسته بود درسش را بخواند و دارو ساز بشود و در یک شرکت کند.رضایی که تمام سال های سیاه عمرش را گذراند به امید روز هایی که حال چند ماهی بود فرا رسیده بودند و بیشتر از آن که دل خودش را دل دامون و آهیل را خوش کرده بودند و خیالشان را راحت کرده بودند از خوشبختیش.آسودگی خاطری که باعث شد آهیل بدون نگرانی جان بدهد و دامون با دیدن مرگ معشوقه اش قلب گرفته به همراهش برود و با هم همانطور که در آغاز مسیر سختی ها پا گذاشتند،در آغاز مسیری به آسانی و بی دردی مرگ پا بگذرانند و در همان مسیر بروند.مسیری که در آن خبری از درد و رنج و فقر نبود.مسیری که خیلی از جذامی ها آرزویشان پا گذاشتن در آن است.مسیر مرگ.مسیری که تنها مسیر فرار از افکار تباه مردم که ادعایشان می شوند اپن مایند و روشن فکر و دانا،دور است.مسیری که در آن هیچ کس آزارشان نمی دهد.مسیری که در آن هیچ کس آزارشان نمی دهد.مسیری که در آن هم دامون و آهیل با هم رفتند و یکدیگر را تنها نگذاشتند.مسیر گورستان...

.

اینجا نقطه ی پایان داستان زندگی آهیل بود.آهیل در واقعیت وجود نداشت اما انسان های شبیه به آهیل بسیار وجود دارند.انسان هایی که طرد شده آمد اما گناهی ندارند.از شما جان دل خواهشمندم که کمی وقت بگذارید و پی نوشت داستان را هم درباره این بیماری و ابهامات داستان بخوانید.

برای خواندن پی نوشت کافیست عبارت(پی نوشت داستان تیره ترین تبصره)را در مرورگر دستگاه و یا سایت سرچ بفرمایید.
با سپاس فراوان از همراهی شما عزیزان🌸
ZibaMatn.IR

طاهره عباسی نژاد ارسال شده توسط
طاهره عباسی نژاد


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن