100 متن کوتاه رفتی ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن رفتی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
یکی میآید یکی میرود و این قانون بقای زندگیست
اما تو که رفتی هیچ کس نیامد
انگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی.
چه بی موقع رفتی...
تازه داشت شباهت
غروب و گونه هایم...
طلوع و موهایم...
انار و لب هایم را
باورم میشد ...
فراموش نمی شوی
مانند اولین لحظه که دیدَمَت
مانند اولین جانمی که از لبانت شنیدم
مانند آخرین لحظه ای که
دست تکان دادی، دور شدی و رفتی
تو / مرا بدست باد سپردی و رفتی
خیالت راحت تکه تکه شده ام
فرشته آسایش
تو رفتی و من اشک خون گریه کردم. غمم بیشتر می شود. فقط این نیست که شما رفتید. اما وقتی ترک کردی چشمهای من با تو رفتند. حالا چطور گریه می کنم؟
مرا دست خدا سپردی وُ بعد
تعجب از من که
چرا رفتی پس...
رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم .....
می ترسم ،باران بگیرد...
من و بارون و چتری که دستان گرمت را می طلبد...
حجت اله حبیبی
رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم ،باران بگیرد
من و بارون....
و چتری که دستان گرمت را می طلبد...
حجت اله حبیبی
وقتی رفتی مُردم
ولی دم نزدم
تا کسی نفهمد که قلبم با تو می زد.....
حجت اله حبیبی
تو رفتی و پر پروانه ها سوخت
زکبریت غمت این دل بر افروخت
تو رفتی وجهان با آه سردی
لباس آخرت بهر دلم دوخت
حجت اله حبیبی
کاش بودی ومی دیدی
شبی که از کنارم رفتی ،تمام خاطرات باتو بودن را به آتش کشیدم
حتی خودم را
باور نداری از قلب سوخته ام بپرس حجت اله حبیبی
رفتی ..
درو دیوار اتاقم قفسم شد
حس خفگی
بغض گلو..
همنفسم شد
پاییز بیهوده به فصل هجران بدنام گشته است
توکه در بهار رفتی...
ر روز با غم طی شد از وقتی که رفتی
اردیبهشتم دی شد از وقتی که رفتی
من در هوایت غنچه دادم، این زمستان
اصلا ندیدم کِی شد از وقتی که رفتی!!
| شاعر: سیامک عشقعلی |
قسم به...
آخرین شیون عشق بی پایان مان،
به بغض مانده در گلویم،
به حرف هایی که در دل ماند و دفن شد!
تو رفتی اما جایت هنوز در دل ویرانم درد می کند.
تو رفتی و نصف وجودم با رفتنت رفت
حالا من با این تن نیمه جان چه کنم
رفتی و بعد تو، احساس قلبم دود شد
جای خون رگهای من، با غم فقط مسدود شد
شاعر/ فاطمه قاسمی اسکندری (هورزاد)
به عشق من هوس گفتی و رفتی
دلم را در قفس کردی و رفتی
برای من هوایی غیر تو نیست
نفس در سینه حبس کردی و رفتی
عشقم را هوس خواندی و رفتی
دلم را در قفس راندی و رفتی
برای من هوایی غیر تو نیست
تو غم در سینه بنشاندیو رفتی
گذشتی از من و رفتی چه آسان
مرا دادی به دستان زمستان
مگر شب بوی باغ تو نبودم
چرا پرپر شدم در باد و بوران
شهناز یکتا
وقتی رفتی ، مُردم ، امّا متحرّکم ، تا شاید روزی در جایی بیابمت . حجت اله حبیبی
تو رفتی ، در هر قدم ، نفسم تنگ تر و تنگ تر می شد ، تا از خویش به تنگ آمدم ، تو را ندیدم . حجت اله حبیبی
در آن حصارِ غمزده ی شب ، گریستم، وقتی ، غروب ، رفتی و در مِِه ،گم شدی . حجت اله حبیبی
وقتی رفتی گرم بود و از چشمانم عرق می ریخت ، باور نمی کردم رفتنت چشمم را به هم ریزد . حجت اله حبیبی
تو رفتی ، بی آنکه ، برگردی ، ببینی چشمم ، پشت سرت آب می ریخت . حجت اله حبیبی
تو ، رَفتی ،
و آسمان ، قند می ساید ،
بر سر من و خیال تو .
حجت اله حبیبی
رَفتی
و
رَفتم
در خاطرات گذشته
حیف !
عکس ها ،
بارونی شدن .
حجت اله حبیبی
از صبح آن شبی که رفتی و گُمَت کرده ام باران واژه ها را خودکارم روی آسمان دفتر خاطراتم می گریاند؛ ومن همچنان پشت رنگین کمان پس از باران واژهایم دنبال تو میگردم...
✍️رضا کهنسال آستانی
🍁🌿🍁
تو رفتی و دلم پاییز گشته
غم و اندوه من لبریز گشته
دلم پر گشته از برگ طلایی
عزیز من عزیز من کجایی
شهناز یکتا