"پایِ تو که وسط باشد"
من عاشقِ همه یِ کارهای نفرت انگیزِ جهان می شوم . عاشقِ تمامِ چیزهایی که در عمرم احساسِ خوبی بهشان نداشته ام ...
من می توانم هر صبح اِسپرسویِ مثل زهرِ مار را بنوشم یا آخرِ شب ها با آبِ سرد دوش بگیرم !
بدونِ نگرانی از کثیف شدنِ کفش هایم ، تویِ گل و لای راه بروم !
کلاه پشمیِ کَت و کلفتی که ازش نفرت دارم سرم کنم و عاشقانه به تو نگاه کنم !
من حتی شیفته یِ دشمنانم می شوم ...
من می توانم همه یِ این کارها را انجام دهم و در تمامیِ لحظات ، عاشقانه نگاهم متوجهِ تو باشد .
فقط کافیست پایِ کسی مثلِ "تو" وسط باشد.
ZibaMatn.IR