ما عادت کرده ایم دائما آدمهاى رفته ى زندگیمان را مرور کنیم.
مُدام خاطره هاى مشترک مرده را برای خودمان زنده کنیم و از فلان کافه اى که می رفتیم گرفته تا فلان فصل سال که بیشتَر عاشقى کرده ایم؛ که از همه ى آهنگ هایى که کنار هم گوش داده ایم متنفر باشیم و توى دلمان به هَرچه آهنگ است لَعنت بفرستیم!
درواقع انقدر عشق کور و کرمان کرده که هیچ وقت نخواستیم آدم هاى مانده زندگیمان را ببینیم. همان هایى که با یک لبخندشان، میشود کُل گذشته را در گذشته جا گذاشت و رفت... همان هایى که کُنج دلت جا گرفته اند؛ فقط کافیست هواى دلت اَبرى شود، از راه میرسند و گَرد آرامش به پا میکنند و ما چه بی رحمانه فراموش میکنیم.
حواسمان به «ماندنى»هاى زندگیمان باشد...
ZibaMatn.IR