مدت مدیدی، در زندان زندگی اسیر بودم تا تو از افق چشمانم، طلوع کردی ودیوار تنهایی ام را فرو ریختی ،وزنجیر یاس ونا امیدی را از دست وپایم گشودی ،تا گل خنده بر لبانم بروید وبهار شادی با نسیم مهربانی از راه برسد ومن بار دگر طعم دوستی را بچشم
راز شکوفایی این دل پژمرده تویی
ای شاهد آرزو، با تمام وجود دوستت دارم .... حجت اله حبیبی
ZibaMatn.IR