زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید...

عاشق شدیم و همان موقع کار جهان سر آمد؛ تمام وجود و بود و نبودمان یک دفعه به دیگری گره خورد. بزرگ ترین ارتفاع مان شد چشم هایش و مدام ترسیدیم مبادا از آن دریچه های مشکی سقوط کنیم.
چشم دوختیم به دهانش و هر چه گفت با جان دل گوش دادیم. در صدایش غرق شدیم، گاهی آرزو کردیم ای کاش میشد صدایش را نوشید.
آری دقیقا از همان روز که عاشق شدیم جانمان سر آمد فکر کردیم بزرگ شده ایم اما دوران بچگی هایمان برگشته بود. بهانه می گرفتیم، حساس می شدیم و گاهی بی دلیل گریه ها می کردیم. شده بودیم مثل همان کودک تخسی که برای داشتن عروسک و اسباب بازی دوست داشتنی اش لج می کند!
آری از همان روز بود انگار که تازه زبان باز کرده باشیم گاهی نمی دانستیم چه بگوییم و یا در جواب حرف های شیرینش چطور بخندیم که کمی به چشمش بیاییم. از آن روز در آینه زندگی کردن شد کار ما. به چشم هایمان شک کردیم و پاهایمان از اختیارمان خارج شدند.
آری ما عاشق شدیم و کار جهانمان سر آمد.
از آن روز دانه به دانه ی موهایمان سفید شده بود و ما حواسمان نبود. چروک های پوستمان را دیر دیدیم.
لرزش دست هایمان را دیر حس کردیم و حواسمان نبود کمرمان هر روز خم تر و خم تر می شود.
روزی فهمیدیم که رهگذری از کنارمان رد شد و پرسید \شما گم شدید؟\
ما هم گفتیم \آری خیلی وقت پیش...!\

آیسان زنگکانی
ZibaMatn.IR

ناشناس ارسال شده توسط
ناشناس


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن