زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

همسایه


گیسو کمند
پنجره ی دلم؛
دوست دخترم؛ همسایه
مادرم تو را،
در سال های پیش؛
برایم نشان کرد
من بی خبر بودم
اما،ته دلم در رویایم
تو رفت و آمد داشتی
اسفند ماه بود
مادرم آشکارا گفت:
شب چهارشنبه سوری،
زیر نور ماه شب چهارده،
بر سر دختر همسایه؛
لال آب میریزم
تا دلش؛
با تو مهربان شود
آن لحظه؛
چه زیبا ذوقی کردم
مادر گفت: بهار
پایان فصل کار،
شالیزار؛
یک سایه میشویم
لال آب را کار
باور مادرم را دوست دارم

سنت فولک است و معجزه عشق

ما در سایه سار،سایه هم
کوه و دشت، صحرا را
شالیزاری سبز؛
و کشتی طلایی خواهیم کرد...!
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن