وقت تنگ است و پدر در پی آب
دل تنگ است و پدر در پی نان
که کند سیر دل کودک را
روز سخت است و شب زیست طویل
خوردن اندک ، روده ها هشیار
پدر در پی آب ، پدر در پی نان
که کند سیر دل کودک را
وقت تنگ است و تنگ
کودک از همیشه دل تنگ
گشنگی طاقت اش برافراشته
مثل گرگ -درنده- درنده گشته
پدر در پی آب ، پدر در پی نان
گریزان از خانه و کاشانه
به هر سوء و کرانه
کودکم بیمار است
بی حال است و بی نان است
چه کنم !
دست و بالم تنگ است
وقت تنگ است و تنگ
یک عده مثل بابا
یک عده ، سنگ !
زمان تنگ است و ننگ
کودک در خانه دلتنگ
پدر در پی نان
می دود همچو باد
می غرد ...
می غرد ...
کودکم بیمار است
تنگ است دست و بالم
یک نان بده ، دو بر می گردانم
مدتها بعد ...
دستها با وعده ها پر شد !
پدر با دلی پرخون راضی به برگشتن شد
می تاخت ...
اما نمی رسید به خانه
خانه دور بود ...
برای دیدن خوبی ها ، فرسنگ ها دور شده بود
وقت تنگ بود و تنگ
کودک در خانه دلتنگ
هنگام گذر زتنگه راه
سر بر بالین مرگ می سرایید
\بابا آب داد \
\بابا نان داد \
رعنا ابراهیمی فرد
ZibaMatn.IR