👌شعرِ غزل درباره بهار
مژده ای دل که دگر بار بهاران آمد
غنچه وسبزه وگل بعدِزمستان آمد
آن همه بادِخزان برگِ درختان را ریخت
بین عجب غنچه چه زیبا به گلستان آمد
آنچنان بادِخزان ترس به جانها انداخت
یوسفِ عمرِ بهار باز به کنعان آمد
خوش خبرباش دگر برفِ زمستانی رفت
بلبل از شوقِ بهار باز غزلخوان آمد
هرکه میگفت قیامت نشود زنده کسی
گوببیندکه چطور جان به درختان آمد
برودردشت ودمن زنده شودجان ودلت
همچنانی که به هر شاخه و گل جان آمد
صالحی عید چه زیباست ببرلذت از او
فرصتِ فصلِ بهار بر تو چو مهمان آمد
شعراز:حسین صالحی
ZibaMatn.IR