ای جانِ من جانانِ من رفتی چرا آخر بگو
ای روحِ من ریحانِ من رفتی کجا آخر بگو
من بی تو تنها چون کنم ازمن چه دیدی رفته ای
از گریه چشمم خون کنم چیزی نگفتی رفته ای
****
تو راحتِ جانم بُدی آخر چه شد که رفته ای
تو دلخوشی هایم بُدی حرفی نشد که رفته ای
دیگرچه گویم بیش از این سخته چنین باور کنم
بنگرچه گفتم پیش ازاین این قصه را کمتر کنم
****
بنگر دلم پرخون شده چشمم ببین جیحون شده
بنگرزِعشقت چون شده چون مرغِ سرگردون شده
من مانده ام تنها دگر بی یارِچون رعنا دگر
بنگر چطورتنها شدم سرگشته صحرا شدم
****
گفتی هوادارِ منی حالا چطور باور کنم
گفتی خریدارِ منی این قصه هم از بَر شدم
دیگر ندارم باورت حرفی ندارم من دگر
باشد خدا هم داورت چیزی نخواهم من دگر
****
شعراز:حسین صالحی
ZibaMatn.IR