تا تو را داشته باشم، به خدا رو زده ام
سرمه بر چشم سیه، شانه به گیسو زده ام
یوسف من تویی من آن زن مصری که ز شوق
لحظهٔ دیدنت انگشت به چاقو زده ام
با تو از موج نگاهت به لب ساحل عشق
تا که غرقم نکنی یکسره پارو زده ام
مومن یاد تو اَم، کافر عشق دگران
که سر قبلهٔ تو خَم شده زانو زده ام
تا دلت را ببرم رفته ام هر راه که بود
دست بر شعبده و جمبل و جادو زده ام
گاه از شادی و غم گر که سرودم شعری
تویی منظور، فقط حرف دوپهلو زده ام
ارس آرامی
ZibaMatn.IR