100 متن کوتاه باد ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن باد برای اینستاگرام و بیو واتساپ
پیراهن تو پرچم در باد می شود دردا!سرود ملی من داد می شود . پیراهنم،حصار تنم را که می کَنی آغوشم از محاصره آزاد می شود
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامدهست و روزی که گذشت
شالیکاری آیا
آتش به ساقه های خشکیده کشیده است
یا تو در آن دورها
کنار پنجره داری
خاطراتت را می تکانی در باد !؟
بغلم کن که هوا سرد تر از این نشود
زندگی خوب شود ... باد خبرچین نشود ... بی هوا بوسه بزن، عشق دو چندان بشود
بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشود!
.
.
.
دلم می خواهد...
خودم را...
از تنم در بیاورم...
بشویَم...
بچلانم...
و رویِ طنابِ حیاطمان پهن کنم،
فردا بیایم...
و ببینم...
که مرا باد با خود برده است...!
خدایا
دوستم داشته باش
مثل پدری که دخترش را
دختری که موهایش را
موهایی که باد را
و بادی که گلهای پیراهنم را
دوست دارد
مینویسم/ تا / بپرم از روی/ باد٬ حرامزاده/ که پنهان شده است/ لابه لای نی زار سر٬ راه/
باد دستم را میگیرد.
صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در باد
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها تاریک است
گام اگر برداریم روشنی نزدیک است
روز یا شب؟ –نه، ای دوست، غروبی ابدیست
با عبور دو کبوتر در باد
چون دو تابوت سپید
و صداهائی، از دور، از آن دشت غریب،
بی ثبات و سرگردان همچون حرکت باد –سخنی باید گفت
سخنی باید گفت...
امروز...
قیچی را برداشتم
و پایان دادم به تمام دلخوشی هایم!
موهایی را...
که فقط باد نوازش میکند
باید چید
.
یک کوه پیر منفعل شد
که از یائسگی گذشته بود
تو را فتح کرد
یا تو او را
نمیدانم
به ھر حال یک پرچم سفید چون موی تو
...در قله باد می خورد
خدا را که دارم
انگار کسی دستی به قلبم می کشد
انگار کسی می گوید خیالت راحت؛
من هستم ...
و من تمام دلشوره هایم را
می سپارم به باد
رمز عاشقانه هایم
نام زیبای توست
مست عشق میشوم
از شنیدنش ,
دستار احساسم را
به باد میدهم
تا بال و پر بگیرم
سوی خرابات آغوشت...
دوست دارمش ...
مثل دانه ای که نور را ، مثل مزرعی که باد را
مثل زورقی که موج را ، یا پرنده ای که اوج را
دوست دارمش ...
️️️
روسری ام
آبرودارترین پرچمی ست
که لذت پریشان کردن گیسوانم را
از باد میگیرد...
باد اگر بودم
از میان گندم زار ها و چنارها
از میان شاخ و برگ ها و چمن زارها ،
سراغ موهایت می رفتم
سراغِ دامنت ، روسرے ات ،
چادرِ گلدارت .
می ترسم
از انگشت های موذی باد
که یک شب،به تار موی تو بپیچد
و تو از خواب های طلایی ام
بپری
من میان نت های خیالی خاموش
هوا بد است
تو با کدام باد می روی؟
چه ابر تیره ای گرفته سینه ی تو را
که با هزار سال بارش شبانه روز هم؛
دل تو وا نمی شود.
مرا نه آسمان برمی تابد نه زمین
نه باد نه باران
نه ماه نه خورشید
نه کوه نه دریا،
تویی
که به ماه و خورشید و فلک
فرمان می دهی
عاشقانه دورم بگردند
دهانت را که می بندی
چشم هایت حرف می زنند
آنگاه باد و بوسه
در هم می آمیزند
و
هزاران پرنده
با لب های تو
به پرواز در می آیند
من دخترک سر به هوایی هستم در کنار تو
همان که سراپا ذوق است و پر از لبخند
آسوده خیال از دغدغه های فردا
دخترکی با دامن گلدار که موهایش را به باد سپرده و می خرامد چمنزار را
در ژرفای درونم
نی لبکی محزون هست
هر سال پاییز ،که می آید آن را بر لبش می نهد
باد در هم می پیچد و چشم تنهایی خیس
می شود ....
و انتظارم فرو می ریزد
و حیاط شعرم آکنده می شود از برگ درخت ....
من که گنجشکم دلم برگی ست در آغوشِ باد
شیر هم باشم دلم میمیرد از دلتنگی ات...
چشم وا کردم از تو بنویسم
لای در باز و باد می آمد
از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می آمد
همانند برگ های پاییز
رها شو و خود را به باد زمانه بسپر ...
پنجره را باز کردم
بوی تو داشت می رقصید
حالا
هزارسالی می شود
از باد می پرسم
پس کی به خانه برمی گردیم!
ای باد صبحگاهی از من ببر سلامی
در نزد آن دلارام نا گفته هر کلامی
آرام و بی هیاهو بوسه بزن به مویش
تا روز گردد آغاز با ناز و شادکامی
تو / مرا بدست باد سپردی و رفتی
خیالت راحت تکه تکه شده ام
فرشته آسایش
پاییز از دلشوره های دخترش هرسال غمگین است
اشکی که می ریزد برای آذرش برگونه آذین است
بادی وزید و قاصدک با شاخه ای از دردهایش گفت
زردی هر برگی که می افتد زمین داروی تسکین است
پاییز بارش را بست
هیچ بادی ندانست
برگ های جامانده برشاخه
درحسرت یک خش خش عاشقانه
آرزو به دل، پوسیدند!
ما دو پیراهن بودیم
بر یک بند... یکی را باد برد
دیگری را باران هر روز
خیس میکند...
خاطرات زیبای با تو بودن را در نهان خانه دلم پنهان نموده ام تا مبادا باد آنها را با خود ببرد.
گیسوی پریشان بر باد رها کرد و در وصفش
چه بگویم این پریشانی بر باد مبارک!؟
ارس آرامی
حرفهایم را چگونه به باد سپارم که کلماتش را در مسیر به طوفان نسپارد که گوید من نوازش باد را در گوش ات زمزمه کردم نه طوفان غم را ......
حیاطی کوچک وُ
طنابی بسته
باد به پرواز درآورد رخت ها را
□
خوشبختی!
وقتی انسانی نیست!!!
عشق من شبیه دریا بی پایان
همچون باد می آیی و من موج می زنم
خسته ام از رفتنت
به شوق دیدارت در آشوبم
تنهایی ام
صدای کهنه ی دری چوبی
که سالهاست
باد به بازی اش گرفته
من تو را
چون پروانه ای
که در دشتی آرام گم شده باشد
دوست دارم...
برگ ها یکی پس از دیگری فرو می ریختند...
باد آن ها را با خود برد...
این رفتن پاییز را نشان میداد...
و چه سخت بود برگ هایی که درون خود جان میدادند...!
نویسنده : زهرا رحیمی
به تو فکر کردم
و کسی چه می داند
پاییزها به چه رویای تکیه می دهم
که باد حریفم نمیشود
معمای پیچیده ای ست
موهای تاب خورده ات
در میان باد
سهیل خطیب مهر
آرام شده ام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگ هایش را
باد برده باشد !
تلخ و آرام شده ام..
باور نداشت به انقراض سنجاقک
تا باد
پریشان نکرده بود
زلف باغ را
پنجره هم به باد وفا نکرد
آن هنگام که
اشتیاق اورا
پشت قفلهای بسته ی دلش حبس می کرد...
چایت را بنوش
نگران فردایت نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه میماند برای بادها...
مثل آن شیشه که در همهمه ی باد شکست
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست! :)
صحبت شال من وباد شنیدن دارد
موی در باد پر از گردنه ی حیران است
صحبت شال من وباد شنیدن دارد
موی در باد پر از گردنه ی حیران است
لیلی طاهری
به باد دادی،
احساسی را،
که دمادم،
حدیثِ آرزومندی،
با باد می گفت!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
از خاک آمد،
آدمی که خود را،
به آب و آتش می زند؛
تا حسّ عشق ورزی اش،
با هیچ بادی،
در خاک نیفتد!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.
باد که می وزد
درختان می رقصند
میان این رقص،
سرگیجه، سهم برگ هاست...
رها فلاحی
بگو چطور شاخه بچکانم از نور
وقتی نشسته بر حنجره ی باد
و گوش کلمات را پر میکند
مریم گمار
برای خداحافظی می آیند سایه ها
مثل پیراهن هایی
که باد آورده است
فیروزه سمیعی
رفته آری، چو شورشِ آتش/ از دلِ خاکِ سینه ی سرکش/
آبِ احساسِ آرزو؛ بی شک/ خانه ی دل، چو نقشِ بر بادی ست/
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
سرِ سبزت را
محکم تر از همیشه بچسب
و کلاهت را،
باد بی حوصله است انگار
و پچ پچ باران
تَرَک انداخته گویا
سقف وحشت را.
سفارش داد
بنویسید روی سنگ:
هرگز نمیرد آنکه ...
وقتی که مُرد
باد آمد ،
خاکسترش را بُرد.
میان جاده ای
بُریده از رفتن،
و نفس نفس زنان
در گردنه هایِ تیز،
بادِ سبکبال
می رود آسان،
تا دراز کشِ فراغت.
کمی آنطرف تر
بوسه هایم را به باد داده ام
خدا کند امشب مسیر باد
به سمت گونه های تو باشد
مصطفی فروتن
باشد برو به هر جایی که
باد تو را برد برو
اما یادت باشد که
بدون من جایی نری
مجیدمحمدی(تنها)
نام شعر:باد
شاید که بوی پیرهنت را شنیده است
باد این چنین که سربه بیابان گذاشته ست
رضاحدادیان ۱۴۰۳/۹/۷