در انتهای تمام نا امیدی هایم، به نقطه نوری رسیدم که وقتی واردش شدم، خدا آنجا بود!
در نهایت تمام محبت هایی که حقم بود و دریغ شد، به قسمتی از زمان رسیدم که خواستنم فقط .... محبتِ خداوند بود !
می دانم آسانی ، زودگذر است
می دانم این دنیا، دنیای مطلق ها نیست !!
می دانم تنها خداست که اول و آخر از اوست....
اما راستش... گاهی غافل می شوم
خب چه کنم ؟! انسانم و انسان.... چقدر فراموش کار است ... آه ... آه از این غفلت!
من خدا را در اوج نا امیدی خود، دیده ام و این روزها ... هربار که اندوهگین می شوم به سمتش می دوم و از او، بی نیازی می خواهم
او می تواند
او قادرِ مطلق است
او تنهایم نمی گذارد
عشقِ خدا، خالص است
او مطلقا خوبست و من .... از اعماق وجودم باورش دارم
خدایا شکرت که تو.... خدایی
یا حق
الهه فاخته
ZibaMatn.IR