زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

مرا دیگر نمیخواهد دلم فهمیده این غم را
تحمل میکندقلبم ؛ که باور کرده ماتم را

ز سرمای نگاه او تنم چون بید میلرذد
غرور و شوکتم اما به تنهائیم می ارزد

چه شبها منتظر تا صبح نگاهم خیره بر در بود
نمی امد ؛ سحر میشد ؛ دلم دریای احمربود

نه دیگر...چشم امیدم به دنیای دروغش نیست
چگونه یک زن مغرور تواند با حقارت زیست؟

و میگیرم شبی اخر ؛, ز «باور» انتقامم را
بسازم خویش را از نو ؛ بسازم فکر خامم را
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن