همانی که ز فَراقَت مجنون گشته ام
تو همانی که مرا سرگشته ی ویران کرده ای
تو همانی، همان سیه چَشم کمان اَبرویم
تو همانی که دلم لک زده چَشمانش را
تو همانی ، همان مجنون بی عشقی
من همانم ، همان لیلیِ بی سروسامانم
من همانم که ز دوری تو محزون است
تو همانی که ز جان دوست تَرت می دارم
من همانم که خیالش همه شب در پی توست
من همانم ، همان لیلیِ بی مجنونم
ZibaMatn.IR