در جوانی پیر بودن، ای خدا درد بدی است
خسته از تزویر بودن، ای خدا درد بدی است
غرق در تاریکی شبهای ظلمت باشی و
از ستاره سیر بودن، ای خدا درد بدی است
شوق پروازت به سر باشد ولی بی بال و پر
در قفس زنجیر بودن، ای خدا درد بدی است
ماتِ رؤیا باشی و کابوس بینی تا سحر
خوابِ بی تعبیر بودن، ای خدا درد بدی است
بی گناه آلوده ایم و تا قیامت مجرمیم
دردِ بی تقصیر بودن، ای خدا درد بدی است
سرنوشتی را به پیشانی نوشته روزگار
خسته از تقدیر بودن، ای خدا درد بدی است
ما گذشتیم از خود و آتش گرفته عمرمان
از خدا دلگیر بودن، ای خدا درد بدی است
هادی نجاری
ZibaMatn.IR