طواف عشق
هوا گرم است...
عرق از گونه هایش غلت میزد
به روی خاک پایش بوسه میزد
دهان خشکیده اما نای گفتن
صدای آب میزد آب میزد
برای قطره ای اینسو و آنسو
ولیکن آفتاب هی داد میزد
دو پایش نای راه رفتن ندارد
ولیکن با عصایش راه میزد
کرم کرد او که او را دیده بخشید
برای بچه اش هی چاه میزد
که ناگه زیر پایش چشمه جوشید
قلم بر صفحه هم هیهات میزد...
ZibaMatn.IR