هیچ دری بسته نمی مونه هرگز
تاریکی می ره نور پیدا می شه
روزای سخت قصه ی ما دوتا
از یه جایی به بعد زیبا می شه!
در به روی آینه ها می بندیم
یه روز با هم به این روزا می خندیم!
تو مال من می شی و من مال تو
بوسه و خنده می شه هر بگومون
سر می ذاری به روی شونه ی من
جهان می شه آینه؛ روبرومون
به نام عشق با یه شروع تازه
می بوسمت در یه طلوع تازه
می نویسم تورو با دوست داشتنم
خودت رو توو ترانه هام می بینی
دشت شقایق میشه قلبم برات
تو ماه می شی توو آسمون می شینی
همراه جاده ها، من و تو با هم
دو همنفس دو همصدا دو همدم
افسانه هارو زندگی می کنیم
جاری می شیم با رود و شوق دریا
دیروزمون اگه با تلخی گذشت
با خنده می رسیم به صبح فردا
تو مونس روزای سخت منی
تو ناجی قصه و بخت منی
غربت دستامونو یادت بیار
پژمردن گلایِ اطلسی رو
یادت بیار چه روزگاری داشتیم
یادت بیار شبای بی کسی رو
خسته نشو دووم بیار مهربون!
یه کم دیگه تا قله ی آسمون...
بهار می آد با دشت سبزی از نور
توو باغچه مون یاس و غزل می کاریم
تموم میشه دوره ی سنگ و آهن
پا به یه فصل بهتری می ذاریم
من هنوزم عاشق رود و ماهم
عشق تو بود درست ترین گناهم!
نمی شکنه غرور صخره با موج
آخر هر زمستونی بهاره!
گرم باشه دلت به فتح فردا
خدا هوای عاشقارو داره!
این روزگار گذشته و می گذره
مثل عبور خورشید از پنجره...
▪️ترانه سرا: سیامک عشقعلی
ZibaMatn.IR