زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

هر شب نگاهت را میخواندم که میگفت تنهایی....
سالها بدور از همه فاصله هایی....
سالها بدور از همه ثانیه هایی.. ..
کاش میدانستی که من چون تو دلتنگ تر از ابر بهارم....
و چنان باریدم در خود که گویی با طغیانش سیل همه احساسم رابرد.....
دگر هیچ برایم نماند....
خسته و رنجور کنج دیوار بنشستم من
تا شاید کسی از راه رسد .....
افسوس خورد بر حالم.....
اما گویی همه اشاره ها مرده بودن.. ...
همه فریاد ها درون سینه جا مانده بودن.....
هیچ کس حضورم را حس نکرد.....
و من در آن ورطه سخت. ....
در آن قحطی وقت.....
سرگشته و حیران.....
بیراهه را می راندم تا شاید شاهرایی یابم......

$سمیرا امیری منش$
ZibaMatn.IR

samira ارسال شده توسط
samira


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن