100 متن کوتاه چشمانت ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره چشمانت
100 متن کوتاه چشمانت ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن چشمانت برای اینستاگرام و بیو واتساپ
سلام پرند ه ی کوچک خوشبختیه من،
آسمان برای پیشواز تو خورشید را برایت پهن کرده، چشمانت که بازشود روز آغاز خواهد شد، و نوروز زمانیست که تو لبخند بزنی...

فکرم از چشمانت آزاد نمی شود
لبهایت را وثیقه بیار...

دیگر حسرت دیدن پرواز هیچ پرنده ایی را نمیخورم...
از آن روزی که قفس چشمانت آسمانم شده.

به چشمانت قسم همچون دو چشمم دوستت دارم
بجز تو باید از هر چیز و هر کس دست بردارم

آسمان، چشمانت
گریه هایت باران
گونه هایت چو افق وقت طلوع
به شب خانه ی من آوردی
روز را با قدمت

حوضچه ای شد،
-چشمانم!
پُر از ماهی وُ اشک!!!
وقتی فهمیدم،
دیگر نمی بینم
-چشمانت را
لیلا طیبی(رها)

تو دنیای منی و در این دنیا دریایی است به نام چشمانت که همچون ماهی غرقشانم.
اسما رحمانی(آیناجهانی)

متوسل می شوم به چشمانت
که به راستی
لااله الا عین
هیچ چشمی جز چشمان تو
مسحورم نکرد.
و لا اله الا رویت
هیچ سیمایی جز سیمای تو نیست.

و احساسم،
غزل، غزل،
عاشق می شود:
طلوع نو و دوباره ی چشمانت را...
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب گل های سپید دشت احساس.

دست خودم نیست
که پوستِ نگاهم،
به نگاهت چسبیده
نمی توانم
نمی توانم
حتی یک پلک
از تو جدا شوم
«آرمان پرناک»

چشمانت همان موزیک شاد باریتم ۶/۸ است ، که هربار باپلک زدنت آهنگ به نقطه اوج می رسد وخواننده دراین گام صدایش را به رُخ میکشد...
✍️رضا کهنسال آستانی

چشمانت را نمی فهمم
هیچ وقت ارتباط برقرار نکردم
با هنرهای مفهومی
با منِ سنتی
به زبان ساده ی نوازش
با دستانت حرف بزن .

زیبایی چشمانت را
بخشیدم به روز های باهم بودنمان
تو هر روز
دور میشوی و زیباتر
و من هر روز افسرده و دلتنگ تر
باید تو را
در میان واژه های درهم ذهنم
به زنجیر بکشم !

نظم جهانی را به هم میریزد
سوز آذر چشمانت
نگاهم که میکنی زمستانم بهار می شود

مگذار دیگران نام تو را بدانند …
همین زلال بی کران چشمانت
برای پچ پچ هزار ساله آنان کافیست!
شاملو

صبح امد و چشمانت غزل ها سرود…
المیراپناهی -درین کبود
نویسنده

.
تو با صبح شکوفا می شوی
نفس نفس،
در من جان می گیری
و آفتاب را،
با چشمانت به خانه ام می آوری
بگذار این صبح یادگار مهر تو باشد...
️️️

منتظر میمانم
تا عصایت شوم
سوىِ چشمانَت
یاداورِ قرص هایت
هم بازىِ نوه هایت
من جوانى ام را،
براى پیرى ات کنار گذاشتم...

Tʜᴇ sᴇᴀ ᴏғ ᴍʏ ʜᴇᴀʀᴛ ʙᴜʀsᴛs Wɪᴛʜ ᴛ
ʜᴇ ᴡᴀᴠᴇs ɪɴ ʏᴏᴜʀ ᴇʏᴇs
دریای قلبم طُغیان میڪند
با امواج چشمانت
️️️

Your eyes is the remedy to the pain Im taking
چشمانت نوش داروی دردی هست که من به آن دچارم
️️️

تو اتفاق ناب من در هر صبحی
صبح من با تو و لبخندت صبح می شود و چشمانت که جسم و روحم را تسخیر می کند .

چه،،،
دشوارست
از تو گفتن
آنقدر زیبایی
که حتی واژه ها
در وصفت عاجز مانده اند
تویی که
چشمانت منشا
همه عاشقانه های منست...
️️️

تو فقط نگاه کن ...
من دور از چشم همه
به قربان تمام دردهایت میروم
با لبهایم...
با چشمهایم ...
با حرف حرف احوال پرسی هایم ...
همین که چشمانت را داشته باشم کافیست ...️

در طلوع چشمانت پلک می گشایم!
صبح، هم رنگ چشمان توست!
زیبا میدرخشد، شبیه لبخندت
چه قدر، این صبح ها را
دوست دارم، مانند تو ...️
️️️

به چشمانت خیره می شوم
و نفس می کشم
من مشتاق غرق شدن
در دریای چشمان توام ...
تو نرم نرم نگاه کن
من قدم به قدم برایت میمیرم ...️
️️️

به چشمانت خیره مے شوم
و نفس مے ڪشم
من مشتاق غرق شدن
در دریاے چشمان توام ...
تو نرم نرم نگاه ڪن
من قدم به قدم برایت میمیرم ...️
️️️

صدایم
دربرابرصدایت بیصداست
چشمانم
دربرابرچشمانت نابیناست
پس بدان که بی توهیچم
ب اندازه ی تمام روزهای زندگیم
دوستت دارم..
️️️

کافیست
صبح که چشمانت را باز میکنی
لبخندی بزنی جانم ...
صبح که جای خودش را دارد ،
ظهر و عصر و شب هم
بخیر میشود
️️️

سلام
چشمانت را،،،
باز کن،
میخواهم،،ت
اول صبح
به جای...
آفتاب
قرص ماهت را
تماشا کنم !
و صبحم را،
با یک...
فنجان عشق داغ
آغاز کنم !!
️️️

مثل چای بعد از ظهر یک روز پر مشغله میمانی
گرمای قهوه ای چشمانت، می شوید خستگی یک روز کاری را!

مرا نشانه می گیرد
سلاحِ چشمانت
تو خواستنی ترین
قاتلِ دنیایی...
مرا نشانه بگیر
دست های من بالاست
برایِ تو مردن
شبیه یک روئیاست...

زیبایی چشمانت به تن من گرمایی می بخشد
که خورشید با زمین می کند.
وای نور چشمانت را که نگو مثل ماه است...

بوته ی نرگس روییده است
زیر پای نگاهم از وقتی که
سبز کردی در کاسه ی چشمانت
بذر نرگس شیراز را..️

قرار صبح هایم
با چشمانت بود
زیر پنجره ی نگاه
آنجا که گلدان لبخندگل می داد
من پر از شبم
دیدگانت
سالهاست سر قرار نمی آیند

صبح ها
دلواپسی هایم را
در عطر تنت گم می کنم و با
"صبح بخیر"
چشمانت نَفَس می گیرم ...

چشمانت ....زیبا ترین اتفاق دیگاهم بود...
موهایت .....بهترین ابریشمی بود که دستانم لمس کردند...
دستانت.... گرم ترین نقطه ی جهانم بود....
خنده هایت ....زیبا ترین زندگی را به من بخشید...

آرامش پیدا می کنم
میانِ ◗دوستَت دارم ◖ هایی که
از چَشمانت به سَمتِ
◗قَلبم◖ سرازیر می شود..!

لبخندت دیدنیست جانا
هم دل میبری هم جان را
دیوانه می کنی
ویرانه می شوم
درخشش چشمانت ستاره ای در دل شب
این نگین رخشان عجب دل می برد .

وقتی که چشمانت به چشمم خورد
دست و پا را نه
دل را گم کردم
🖤

از هر چه که بگذریم،
از چشمانت نمیشود گذشت...
...
وقتی که ساکتی،،،
این تیله های جذاب
مادرزاد شاعرند!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

فسواد عینیکِ
أشهى لقلبی من نور الدنیا!
سیاهی چشمانت
برای قلبم از نورِ عالَم خواستنی تر است!

و مرا رها نمی کند
کابوس دیرین غرق شدن در چشمانت
کدام روز
ماه
و یا حتی سال بود
نمی دانم
تنها چیزی که می دانم
این است
که خستگی جولان می دهد
و اگر لبخندی نمایان است
به اجبار است.

چشمانت
زیباترین پخش زنده ی دنیاست
با زیرنویس \ دوستت دارم \

چون ریشه به درخت
ابر به آسمان
ماهی به دریا
ماشین به خیابان
ونور به خورشید
به تو نیازمندم
هر لحظه و هرجا

رسم پروانه شدن شب همه شب سوختن است
گرد شمع رخ تو گشتن و افروختن است
پا بپایت شدن و دل به نگاهت دادن
عاشقی را زتو و چشم تو آموختن است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی

تو زیبایی و من هر روز مجذوب دو چشمانت
چنین عاشق کشی رسم کدامین قوم میباشد

تازه می گردد دلم وقتی که می بینم تو را
من رگِ خواب دلم را دست چشمانت سپردم
سید عرفان جوکار جمالی

نذر کردم گر ببینم روی زیبایِ تو را
یکصد و ده بیت تنها خرجِ چشمانت کنم...

اردی بهشت
که هیچ
در تقویم چشمانت
هزار بهار می بینم
صیدنظرلطفے(صابر)

راه رفتن در خیابانت چه حالی میدهد
خیس ماندن زیر بارانت چه حالی میدهد
گوشه ی چشمی به من کن تا که شعرم گل کند
شعر گفتن از دو چشمانت چه حالی میدهد

واژه به واژه
در دل تنهایی و سکوت
در میان شبهای بی ستاره ام
تنها تو را خواهم سرود
تویی که چشمانت
می نوازد غزل عشق را
تویی که
می خواند دلم
تنها نام تو را
بادصبا

از صفر تا صد چشمانت
به آتش هزار گلوله است
فرمانده که تو باشی
کشته ها بی شمارست

دلم درگیر عشق تو ،دو چشمم مستِ چشمانت
برایت شعر میگویم ولی آهسته آهسته
سجاد یعقوب پور

بیداری ام را
درآلاچیق چشمانت
بر چله می نشینم
تا شاید به اجابت برسد
التماس شب بیداری هایم
علی مولایی

آهای دخترک چوپان
خماری چشمانت را
از کدامین آهو
به ارث برده ای
که هر صیادی
چوپان نگاهت می شود
علی مولایی
