تا دیدم آن دو چشم خمار
گفتم تو هستی برای من یار
بگفتا در جوابم
میشوی چو مجنون دلدار؟
همچو فرهاد از عشق تبدار؟
گفتم ای یار شیرین
بیا و در بَر من بنشین
میشوم مجنون گر تو لیلی شوی
میشوم فرهاد گر تو شیرین شوی
بیا و نور خانه ام شو
همدم دل دیوانه ام شو
می دهم جانم را برایت
میکَنَم بیستون ها برایت
ZibaMatn.IR