دلش ...
به حال درختان بی بار مزرعه
سوخت
اما برای گلی که در مرز مُردن بود
هیچ نسوخت !
هر روز کوبید
با تبری تیز
بر ساقه ی بی جانِ
گلی در دورترین نقطه ی مزرعه
باد گل را بی جان دید!
و او را
و به دورترین ناکجا آباد رساند
قصه ها زود تمام میشوند
زود ...
ZibaMatn.IR