100 متن کوتاه بی تو ۱۴۰۳ جدید 2024

بی تو ؛
من
خاص‌ترین خاصیتم
تنهاییست...

تنهایی همین است

تکرار نامنظم من بی تو

بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم

️

روزهایی که بی تو می ‌گذرد
گرچه با یاد توست ثانیه‌ هاش
آرزو باز می کشد فریاد
در کنار تو می‌گذشت ای کاش

دردم این است که من بی تو دگر / از جهان دورم و بی خویشتنم

و آن دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی

نمی دانم در من چه شد که دیگر بی تو نشد...

بی تو چگونه میشود آبان بیاید
طاقت ندارم نیستی باران بیاید

بی تو جهانم خالیست

سرشار از هیچ شده ام بی تو!
پای ماندنم دیگر
سخت می لرزد...

تاریک شده‌ست چشم بی‌تو
ما را به عصا چه می‌فریبی

تو بدون من مرا کم داری
من ولی بی تو جهانم خالیست

گفته بودم...
بی تو میمیرد دلم امّا نَمُرد
زنده ماند آری
ولی دیگر برایم دل نشد...

مادرم
جمعه یعنی شمارش
جمعه های هفته ای که ...باز بی تو گذشت

شب را تصور کن
بی ماه
چقدر بی روح است ؟
مانند دل من بی تو

باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
گم نشو،دور نشو،
بی تو جهانم خالیست
بی تودنیای من از درد، به هم می پیچد
بی توسهم من از این حادثه،
بی اقبالیست!

بی تو
مرداد فقط
داغ دل خاطره هاست...

بی تو
زیر باران
تمام کوچه پس کوچه های پاییز را
قدم زدم
هیچ چیزی شبیه گذشته ها نبود.
حتی من!

هزار سال در این باغ بی سرانجامی
خزان به بار نشست و بهار بی تو گذشت...

وقتی دلم برای تو تنگ میشود
دنیا به چشم عاشقم بی رنگ میشود
زیبای من تو نیمه ی گمگشته ی منی
با توست که جهانم پر از رنگ میشود
با تو جهان برای من زیباترین غزل
بی تو چه سود کین غزل ،غزل مرگ میشود

آسمان نیلی
دریا نیلی
جنگل نیلی
وصورتم نیلی
از بس بر آن کوبیدم که خواب برایم مرگ است ،بی تو.....

می گویند بی حوصله شده ای
آنقدر بی تابی نکن!

من بی تاب نیستم...

من بی تو ام!

منِ بی تو
حوصله هیچ کس را ندارد!

نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده

مرده آن نیست که
در قبر و کفن خوابیده
لحظه ای بی تو
مرا حال هزاران مرگ است

غریبم، خسته ام، دردم،
پر از دلتنگیم بی تو...

به صرف استکانی چای
مهمان کن مرا گاهی!

گفتنی نیست، ولی بی تو کماکان در من
نفسی هست دلی هست، ولی جانی نیست

ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای

کاش می دانستی
این خانه بی تو
قبرستانی ست
که هر شب 
میان آن دفن می شوم.




سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

من اگر بی تو بمانم
سر یک فرصت کوتاه
تمام عمر، خواهم مُرد

حمیدرضا منصورزاده
چاپ شده در کتاب ساعت صفر

بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل

جان و دل من تویی ای دل و ای جان من

بی تو
اردی جهنم است
لحظه های ما
حتی در بهار

مثل پائیز و هوای ابری و تنگ غروب
یاد تو چون بادهای موسمی سمت جنوب

بی تو سخت است و عذاب آور تمام لحظه ها
یاد خود را اینچنین بر قلب زار من مکوب

برای شب هایی که بدون تو گذشت
من نمی شناختمت من ناراحتم

بی تو،
بی تو چقدر ثانیه ها سال اند..

...زندگی را باید بی تو آموخت و به گونه ای دیگر زندگی کرد...(:
هرچه باداباد...

-آری این است بازیِ تلخِ فراموش شدن^^

بی تو دلتنگ تر از برگ خزانم گل من
کاش از سر برسد فصل بهاری دیگر

نسرین حسینی

بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم

ای چراغ شب تنهایی دل
بی تو هر شب،شب یلداست ،بیا

بی تو باهمه ی شهر درگیرم
میان موج غم هایی
که پروبال می دهد
جنون نشسته بر خیالم را
در رقص دیوانه های شهر

-مهدی ابراهیم پورعزیزینجوا
-شعر سپکو

بی تو دنیا شده زندان و منم زندانی
حکم صادر کن و یکباره مرا راحت کن

بی تو ، یلداست شب خاطره ها
فالِ سر سبزی این دشت بیا . حجت اله حبیبی

من بی تو
در گمنامی می میرم
و با تو زنده می شوم
یا بیا یا می روم .....
حجت اله حبیبی

بی تو
بی زندگی
در دریای عادت شنا می کنم
در خیالِ وصالت، پرواز!
من آن ماهی
که می خواست پرنده باشد...
«آرمان پرناک»