100 متن کوتاه بی تو ۱۴۰۳ جدید 2025

باتو خوشبخت ترین آدمِ این قافله ام
گم نشو،دور نشو،
بی تو جهانم خالیست
بی تودنیای من از درد، به هم می پیچد
بی توسهم من از این حادثه،
بی اقبالیست!

تو بدون من مرا کم داری
من ولی بی تو جهانم خالیست

گفته بودم...
بی تو میمیرد دلم امّا نَمُرد
زنده ماند آری
ولی دیگر برایم دل نشد...

غریبم، خسته ام، دردم،
پر از دلتنگیم بی تو...

به صرف استکانی چای
مهمان کن مرا گاهی!

شب را تصور کن
بی ماه
چقدر بی روح است ؟
مانند دل من بی تو

بی تو
مرداد فقط
داغ دل خاطره هاست...

سرشار از هیچ شده ام بی تو!
پای ماندنم دیگر
سخت می لرزد...

و آن دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی

تاریک شده‌ست چشم بی‌تو
ما را به عصا چه می‌فریبی

تنهایی همین است

تکرار نامنظم من بی تو

بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم

️

دردم این است که من بی تو دگر / از جهان دورم و بی خویشتنم

بی تو جهانم خالیست

مادرم
جمعه یعنی شمارش
جمعه های هفته ای که ...باز بی تو گذشت

بی تو
زیر باران
تمام کوچه پس کوچه های پاییز را
قدم زدم
هیچ چیزی شبیه گذشته ها نبود.
حتی من!

هزار سال در این باغ بی سرانجامی
خزان به بار نشست و بهار بی تو گذشت...

وقتی دلم برای تو تنگ میشود
دنیا به چشم عاشقم بی رنگ میشود
زیبای من تو نیمه ی گمگشته ی منی
با توست که جهانم پر از رنگ میشود
با تو جهان برای من زیباترین غزل
بی تو چه سود کین غزل ،غزل مرگ میشود

آسمان نیلی
دریا نیلی
جنگل نیلی
وصورتم نیلی
از بس بر آن کوبیدم که خواب برایم مرگ است ،بی تو.....

برای شب هایی که بدون تو گذشت
من نمی شناختمت من ناراحتم

بی تو،
بی تو چقدر ثانیه ها سال اند..

بی تو دلتنگ تر از برگ خزانم گل من
کاش از سر برسد فصل بهاری دیگر

نسرین حسینی

بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم

ای چراغ شب تنهایی دل
بی تو هر شب،شب یلداست ،بیا

بی تو باهمه ی شهر درگیرم
میان موج غم هایی
که پروبال می دهد
جنون نشسته بر خیالم را
در رقص دیوانه های شهر

-مهدی ابراهیم پورعزیزینجوا
-شعر سپکو

بی تو دنیا شده زندان و منم زندانی
حکم صادر کن و یکباره مرا راحت کن

بی تو ، یلداست شب خاطره ها
فالِ سر سبزی این دشت بیا . حجت اله حبیبی

من بی تو
در گمنامی می میرم
و با تو زنده می شوم
یا بیا یا می روم .....
حجت اله حبیبی

بی تو
بی زندگی
در دریای عادت شنا می کنم
در خیالِ وصالت، پرواز!
من آن ماهی
که می خواست پرنده باشد...
«آرمان پرناک»

بی تو زمستان می شود هر چارفصلِ سال ها
با تو بهاران می شود پاییز و تابستانِ من

نمیدانم چرا هر شب...

هوای چشم مــــن بی تــــو....

کمی بارانی و سرد است...

چگونه فراموش کنم شبهای بی تو را...


وقتی که آغوشم بهانه میکند آغوشت را...

...زندگی را باید بی تو آموخت و به گونه ای دیگر زندگی کرد...(:
هرچه باداباد...

-آری این است بازیِ تلخِ فراموش شدن^^

می گویند بی حوصله شده ای
آنقدر بی تابی نکن!

من بی تاب نیستم...

من بی تو ام!

منِ بی تو
حوصله هیچ کس را ندارد!

نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده

گفتنی نیست، ولی بی تو کماکان در من
نفسی هست دلی هست، ولی جانی نیست

کاش می دانستی
این خانه بی تو
قبرستانی ست
که هر شب 
میان آن دفن می شوم.




سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

من اگر بی تو بمانم
سر یک فرصت کوتاه
تمام عمر، خواهم مُرد

حمیدرضا منصورزاده
چاپ شده در کتاب ساعت صفر

بی تو
اردی جهنم است
لحظه های ما
حتی در بهار

بی تو ؛
من
خاص‌ترین خاصیتم
تنهاییست...

روزهایی که بی تو می ‌گذرد
گرچه با یاد توست ثانیه‌ هاش
آرزو باز می کشد فریاد
در کنار تو می‌گذشت ای کاش

نمی دانم در من چه شد که دیگر بی تو نشد...

بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل

جان و دل من تویی ای دل و ای جان من

بی تو چگونه میشود آبان بیاید
طاقت ندارم نیستی باران بیاید

مرده آن نیست که
در قبر و کفن خوابیده
لحظه ای بی تو
مرا حال هزاران مرگ است

ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای

مثل پائیز و هوای ابری و تنگ غروب
یاد تو چون بادهای موسمی سمت جنوب

بی تو سخت است و عذاب آور تمام لحظه ها
یاد خود را اینچنین بر قلب زار من مکوب