از دست رفت
دیر جنبیدی عزیز من قرار از دست رفت
فرصت سرمستی و بوس و کنار از دست
زخم کاری را مداوا سرسری کردن چه سود
نوشداروی نیاوردی و کار از دست رفت
بعد عمری جانفشانی ها به پای دوستان
در کمال نارفیقی ها قمار از دست رفت
آن که فریاد انالعاشق کشید ای مهربان
پیش چشم شاپرک ها روی دار از دست رفت
ظاهرا باید به سرمای زمستان خو کنیم
بی خبر ماندیم و فصل نوبهار از دست رفت
باغبان را خشکسالی ها به تنگ آورد و گفت
باغ های جلگه سیب و انار از دست رفت
بس که مرتع را چرید این گله های بی محل
صد کویر تشنه ماند و بیشه زار از دست رفت
وای بر من کودکی مانند خوابی بود و بس
نوجوانی های سال شصت و چار از دست رفت
✍علی معصومی، به بهانه روز تولدم اول بهمن
ZibaMatn.IR