با مرغ شب خوان، شعر تنهایی سرودیم
با غصه هم راهیم و پر زخم و کبودیم
سرخی روی ما بدان از سرخوشی نیست
از عشق تو در ورطه ی آتش، و دودیم
بودیم ما آیینه خورشید رویان
ما را چه شد که در خرابه ها غنودیم؟
ما را نبوده زندگی، غمبار بودن
تلخ است هر سویی که چشم خود گشودیم
اشک از دو چشمم جاری و دل، غرق خون است
یا رب گواهی، عاشقی دل پاک بودیم!
سید عرفان جوکار جمالی
ZibaMatn.IR