در چشم تو دیدم روز اول آخرم را
به آتش می کشیدی تو تمام پیکرم را
می سوختم و می باختم و می ساختم
اشعاری که می گرفت تمام نفسم را
کاش که چشمان تو روی سینه ات بود
پنجره ای باز به روی دل سنگ ات بود
میروم با یاد من افسوس می ماند بجا
تا بلکه تو دانی چه غمی با عاشقت بود
تو از غم های من شاد و من از غم خشنود
همه شب تا به سحر ذکر تو بر لب بود
دل را با زمزمه ی عشق تو بر لب کشتند
تحسین شد و این عشق تو شد محمود
ZibaMatn.IR