حبیبم باش دلدارا، تو را من یار خواهم شد
برای غصه و غمها بدان غمخوار خواهم شد
اگر باشی تو خورشیدم جهانم می شود روشن
طبیبی بس دلآرایی تو را بیمار خواهم شد
تویی در بی قراری ها، قرار و مونسم هر دم
شبت را ماه و روزت را گلِ گلزار خواهم شد
به کویِ عشق، فرهادی اگر باشی شوم شیرین
که از این سرخوشیها من قلندر وار خواهم شد
به جانم انقلابی شد ز چشمانِ غزلخیزت
که هر بار از سرِ شادی تو را دلدار خواهم شد
جهانی غم، مرا باشد ز این دوریِ بی پایان
گلستان بوده ام، اما چو یک نیزار خواهم شد
تویی آوای عشق و سازِ خوشبختی برای دل
که با عشق تو همچون نقطه ی پرگار خواهم شد
بادصبا
ZibaMatn.IR