چند ضلعیست؟
غروربلندت
که رسیده به نور،
به بلندترین شاخه
که از تجسم دست هات یاس می ریزد.
ای سماجت صبح!
که پرندگان از لای چروک لبخندت می پرند
به سمت زیبایی.
واژه از تنت بیرون بکش!
وارونه، وارونه
و در ناگزیر ارتفاع جای بده
که بی تو جمله ای صامتم.
بگو در کدام سطح بایستم !
در مُعاشرت کدام رگ
که نور بپاشد بر اضطراب صورتم
و ذائقه پر شود
از طعم ژرف ترین بوسه،
وقتی بالا می رود نیم تو
از نیم شانه هایم
آنچنانکه نگاه غلیظت ،
شخم می زند افکارم را
ودر یک دگردیسی ،
مثل واژه های رسیده ،
از لبانم می افتی بر لختگی حجم .
حالا پوستم را که برداری!
خود را می بینی .
بگو چگونه منتشر نشوم؟
در حواس شانه ات
که از روزنه ی تو حروف رنگ دیگری دارد.
مریم گمار
ZibaMatn.IR