شنبه , ۱۱ آذر ۱۴۰۲
از هم جدا نمی شد اگر دستهای ما پایان داستان من و تو قشنگ بود.رضاحدادیان...
اقرار می کنم که فراز و فرودِ من چیزی شبیه بازی الّاکلنگ بودرضاحدادیان...
یک دم کسی به حرفِ دلِ من نکرد گوشتنها زبان ِ مردمِ دنیا، تفنگ بودرضاحدادیان...
هرگزنداشت هیچ خریدار،سعیِ منپاداش بی ریایی آیینه،سنگ بودرضاحدادیان...
این زندگی حکایت شهر فرنگ بودباید قبول کرد، که نیرنگِ رنگ بودرضا حدادیان...
بی تکیه گاهِ شعرِ تو، دنیا ستون نداشتغرقِ سکوت بود جهان ،چند و چون نداشتآیینه بود وصبحِ بهاری پریده رنگرگ های کوچه باغِ گل سرخ ،خون نداشتاز چشم های اَبر، فقط زخم می چکیدپشتِ سر مسافر، باران شگون نداشتفرهاد بود و تیشه ی زنگار بسته اشجغرافیای هیچ کجا ،بیستون نداشتباید قبول کرد که لیلا اگر نبودمجنون به قدر یک سر سوزن جنون نداشت. رضاحدادیان غزل عاشقانه ها...
باید قبول کرد که لیلا اگر نبودمجنون به قدر یک سر سوزن جنون نداشت.رضاحدادیان...
فرهاد بود و تیشه ی زنگار بسته اشجغرافیای هیچ کجا ،بیستون نداشترضاحدادیان...
از چشم های اَبر، فقط زخم می چکیدپشتِ سر مسافر، باران شگون نداشترضاحدادیان...
بی تکیه گاهِ شعرِ تو، دنیا ستون نداشتغرقِ سکوت بود جهان ،چند و چون نداشترضاحدادیان...
اگر چه آسمانت بی نقاب استپر از ردعبور آفتاب استبه هرجا چشم می چرخانی،اماسراب اندر سراب اندر سراب است.رضاحدادیاندوبیتی...
ایستاده بر نوک پاتا نزدیکتر شود به خورشیدکوه.رضاحدادیانشعرکوتاه...
درست در همین سطردر همین نقطه ریشه های این شعرتاویل می کندارتعاش پرواز رامریم گمار...
سررفته بودحوصله ی اشکافتاد.رضاحدادیان...
از پنجره ی صبح، دهان ساخته اندبر بالِ نسیم، آشیان ساخته اندهربار تو را دید دلِ من پَر زدانگار تو را از آسمان ساخته اند.رضاحدادیان...
لابه لای جمله هاکلمه ای تنها مانده استکه منم.رضاحدادیان...
تنهاشکوفه می داندچه کشیده اماز دست تگرگ.رضاحدادیان...
بگذار برف ببارد درمتن!شعرهایم تصمیم خود را گرفته اندمی خواهند سپید باشند.رضاحدادیان...
خیابانعبور می کند از اتوبوستا در خیابان بهارتو مرا شکوفه شویومن تو را پروانه.رضاحدادیان...
بادپس می زند پرده ها راتا رسوا شونددرختان عریانپاییز آمده است.رضاحدادیان...
وَ سطر آخر است وسایه ای بر خاک می ریزد--که تندیسی تَرَک خورده ست،می دانی؟..نمی دانی نمی دانیرضاحدادیان...
گُلی لبریز افسون،بی خیال گریه های شمع--دلِ پروانه را بُرده ست،می دانی؟...نمی دانیرضاحدادیان...
عجب جشن قشنگی!میز آماده ست،امّاحیف--کسی سهم مرا خورده ست،می دانی؟... نمی دانی رضاحدادیان...
شب است و کوچه ی آه و غرورِ آسمانی که--شبیه من،زمین خورده ست،می دانی؟...نمی دانیرضاحدادیان...
چمدانی بودکه هرگز باز نشددلم.رضاحدادیان...
در می آوردصدای برگهاراپاییز.رضاحدادیان...
سایه ای پُرزخم،مانندِمریضی لاعلاجبین مرگ و زندگی،ناچار باقی مانده استرضاحدادیان...
حتم دارم بی تو آغوشِ خیابان را فقطرفت و آمدهای بالاجبار باقی مانده استرضاحدادیان...
جستجوگرها اگرچه رفته اند امّا هنوزیک نفر در زیر این آوار باقی مانده استرضاحدادیان...
آجر آجر تکّه اَبری تار باقی مانده استآسمان با تکیه بر دیوار باقی مانده استرضا حدادیان...
آجر آجر تکّه اَبری تار باقی مانده استآسمان با تکیه بر دیوار باقی مانده استبی گمان مانند برگشت صدا در کوهسارشِکوه هایم را فقط تکرار باقی مانده استچکّه چکّه می چکد آه از لبِ پروانه وغنچه غنچه باغ را اِنکار باقی مانده استهای های اَبرها و هوی هوی بادهاهای و هویی در جهان اِنگار باقی مانده استجستجوگرها اگرچه رفته اند امّا هنوزیک نفر در زیر این آوار باقی مانده استاجتماعِ چشم زخمِ نارفیقان ، پشتِ سرروبه رویم لشکرِتاتار ب...
کم آوردمگیسوان تو بلند بود وشعرمنکوتاه.رضاحدادیان...
دلم گریست وقتی دیدم که چگونه به بهایی ناچیز هم آغوش مرداب می شود نیلوفررضاحدادیان...
تا از شکوفه می نویسدپروانه ها بوسه می زنند بر سرانگشتششاعر.رضاحدادیان...
موج، بی تابانه سربرصخره می کوبد،ولیصخره با بیتابی دریا مدارا می کندرضا حدادیان...
پشت پرده تا به کی باید بنوشم باده را؟باد،آخرسرمرا یک روز رسوا می کندرضا حدادیان...
سنگ را آیینه ی چشم تو گویا می کندجذبه ی چشم تو یوسف را زلیخا می کندرضا حدادیان...
دست بر شانه ی تبر گذاشت وخم به اَبرو نیاورددرختِ زخمی.رضاحدادیان...
لبریز شبی شکسته بودم، امّاکبریت زدی جهان من روشن شد.رضا حدادیان...
گیسوی منیژه ی غزل ،در دل چاه تنها راهِ رهاییِ بیژن شدرضا حدادیان...
صد زخم نگفته در دلم بود، ولیبادیدنِ تو، زبان من الکن شدرضا حدادیان...
در من جوشید چشمه ی اعجاز ودریا دریا شرابِ مردافکن شدرضا حدادیان...
وقتی که زمانه با دلم دشمن شد آغوشِ چشمِ تو پناه من شدرضا حدادیان...
ای درنای آبی ! بگو کجایِ شهر بتکانم ترانه هایت را که فصل زیباتر شود وانگور از چشم تاک نیفتدمریم گمار1402/5/7...
ای درنای آبی !بگو کدام ترانه ات گیسوانم را شانه زد که صدایم به استعاره رسیدمریم گمار۱۴۰۲/۵/۷...
اگر چه از عطش گفتگو پرم،امّا به یک اشاره چشم تو، لال خواهم شد.رضا حدادیان...
بایدکه بسپاری به دستِ کولی باد--ای تک درخت سوخته! خاکسترت را.رضا حدادیان...
بگذار چشمم ماه کامل را ببیندپنهان مکن در پرده نیم دیگرت را!رضا حدادیان...
تا کی به آتش می کشانی دفترت را؟گلبرگ های کوچه باغ باورت رارضا حدادیان...