زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

[قهرمان]

به زور سیزده، چهارده ساله می شد. چهره ای استخوانی و اندامی ترکه ای داشت. یک جفت کتانی رنگ و رو رفته به پا کرده بود. ساک ورزشی آبی رنگش را هم مورب به گردن آویخته بود.
عاشق فوتبال بود. مجذوب رونالدو و متنفر از لیونل مسی. پوسترهایی از تیم محبوب و بازیکنانش را به در و دیوار اتاقش چسبانده بود.
صبح تا شب کارش فوتبال کردن بود و فوتبال دیدن. درس و مشق اش هم همین ها شده بود. آنقدر در زمین های خاکی، زمین خورده بود که کف دست ها و زانوهایش پینه بسته بود.
متأثر از این علاقه ی شدیدش به فوتبال، دلش می خواست فوتبالیست بشود، گل بزند و قهرمان جام جهانی. هر کجا که می رفت؛ توپی جلوی پایش بود و با فکر به قهرمانی به آن لگد می زد.
در خیالات خود بود و نرم نرمک توپ اش را جلو می راند. بی توجه به خواهش و التماس های رونالدو، که می خواست به او پاس بدهد؛ خودش یکه و تنها توپ را جلو می برد. دوست داشت خودش این گل را بزند و همین طور که می دوید به وسط...
صدای ترمز و بوق خودرو با ناله هایش در آمیخت.

زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR

زانا کوردستانی ارسال شده توسط
زانا کوردستانی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن