پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دیگر از بادی که موهایم را تکه تکه کردنمی ترسمو از خدایی که بچه ها رابین هفته تقسیم ...ازمارمولک های بازیگوشو مردهای تیرهدر کوچه های بن بستنمی ترسم...از کوتوله های گستاخ فیلم هاو تنهایی های بی محاباو زنگ های غریب پستوی خانه ای اونمی ترسمریش های بلند از دل ریشچشم های خیرهدست های کشیده شده با دست دیگرینمی ترسممن از دیگری نمی ترسم... اگرچه سایه ام را از دست داده امو سال هاست آسمان به من نزدیک تر می شودمثل شاخه ها ک...