شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
بی تابَمبرایِ آغازِ روزی دیگردر کنارِ " تویِک روزِ دیگر از بودنِ تو در زندگی امگذشت...!چشمانترا باز کن تا صُبحرونمایی کند.....
مانند مَجنون عاشِقَت شوم ،تَمامِ مَن برایِ تو باشد،عالَم و آدم را به خاطِرَت بِهَم بِریزم ،لیلای من میشوی؟...
بگو به تمامِ مردمِ شهرکه همه باهم دست به کار شوند... اسپند دود کنند وَ إِن یَکاد بخوانند تا چشمانِ بد و شور به دور بمانداز عاشقانه هایِ من و تُ...
آنقدر عاشق "تو" هستم که دردِ نیامدنِ تو هم برایَم "زیباست" ...!حالِ دلم تماشایی میشود وقتی که تو بیایی ......
سال هایِ زیادی استبه اشغالِ تو در آمدهاین دلِ همچون فلسطین بی دفاع...!...