سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
این صبح با تو بخیر شدنش حتمی ستارس آرامی...
خبرت هست بندبندِ دلم را شده بندتارس آرامی...
جانا، بر طلوع صبح چشمانت سلامارس آرامی...
صبح بخیر ای همه ی زمزمه ی شب هایمارس آرامی...
غیر آغوش تو هرجا بروم ولگردیارس آرامی...
دلش جای دگر غمش کنج گرفته ما راارس آرامی...
اِی بر طلوع صبح چشمانت سلامارس آرامی...
ای بی حواس، باز مرا جا گذاشتی؟!ارس آرامی...
تو نیستی و شب ز کنارم نمی رودارس آرامی...
رد پای چشم هایت خاطرم رسوا نمودارس آرامی...
همه هستند اما چون تویی در من نیستارس آرامی...
صبحِ من مزهٔ لبخندِ تو را کم داردارس آرامی...
چقدر حوصله کرده خدایِ چشمانتارس آرامی...
او نیمه من بود و من بازیچه دستانشارس آرامی...
تو شعر گونه ترین حالت احساس منی...ارس آرامی...
اَحسنَ الحالِ من آغوشِ شماست..ارس آرامی...
حامله فراق شد، باکره وصالِ من...!ارس آرامی...
ما نشسته بودیم که خیال شما برخاستارس آرامی...
عاشقی زشت ترین حالتِ زیبا شدن استارس آرامی...
تو در آشوب جهان دست مرا سفت بگیرارس آرامی...
او فقط آمده بود از دل ما رد بشودارس آرامی...
اهل شهر اویم میل جهان نیست مرا...ارس آرامی...
بی رحم باش ای دل، لعنت به اشتیاقت! ارس آرامی...
سر صبح ندارد این شب هجران تو!ارس آرامی...
جنون دارد این لیلای درونمارس آرامی...
باختن به تو عین برد است مراارس آرامی...
ایوان دل من شده جولانگه تو...!ارس آرامی...
عاشق شدم، و حالا به قلب خودآرامش بدهکارم!...
تو هوای و در جریان سینه منی...ارس آرامی...
وقت کم بود و دلتنگی بسیار و من...بوسیدمش...!!...
تو هوای و در جریان سینه منی......