گفتم دل داده ای انکار نکن بشنو از دل گوش به اغیار نکن هر چه دل طعنه ز اغیار شنید بعد از این توبه کن و زار نکن بیا تا خانه را از گل بسازم کنارش یک چمن سنبل بسازم چه میدانی کجاها رفتم ای عشق به دنبالت کجاها گشتم...
دگری دید تو را ، مُردم من گاه پرسم ز خودم مَردَم من ؟
نه مطرب و می کار گشایند نه ایام ،وی خواهم و وی خواهم و اغیار نباشند