گفتم دل داده ای انکار نکن بشنو از دل گوش به اغیار نکن هر چه دل طعنه ز اغیار شنید بعد از این توبه کن و زار نکن بیا تا خانه را از گل بسازم کنارش یک چمن سنبل بسازم چه میدانی کجاها رفتم ای عشق به دنبالت کجاها گشتم...
ز بوی عطر تو من گل بسازم ز آواز شعر تو بلبل بسازم برای باغت ای مه روی زیبا به عشقت یک چمن سنبل بسازم بخوان ای بل بل از آهنگ قلبم بگو به یارم از این دل تنگم بگو برگرد قفس تنها بماند نمانده طاقتم از غم شکستم بخواه...
سوگند به نامت ! که همه چیز تو باشم در تاب و تب دهر، دلاویز تو باشم با شاخ گل سنجد و یک خوشه ی سنبل گلدان بلورین سر میز تو باشم