پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دل ببر با خنده هایت ، گل بریز از دامنتزندگی گل می دهد ،در لحظه ی خندیدنت گیسوانت قطعه ای ازتک نوازی های بادحسّ و حالی تازه می گیرد دلم از خرمنتدکمه ی پیراهنت را باز کن تا بشکفندغنچه های سر فرو برده به صحرای تنتمست کن حالا دلم را شور بر پا کن ، که من سرخوش میخانه ی شیراز ِ در پیراهنتگرچه دنیا بر مدار بی وفایی های توست خسته ام از بی وفایی های اینک بامنت باید از تو دست بردارم ، دلت با دیگریستخانه ات آباد باد و سبز باش...
من و «تؤ»ُ ..یک روز بارونی توی خیابان های همیشگی قدم های عاشقانه ..تُ از خودت بگویی و من بگویم که : دوستت دارم ..!!...
دلتنگت که می شومبه سراغ شعر می روم تنها جایی که بی دغدغه می توانم بگویم دوستت دارم و ببوسمتو هیچ کس نداند که تو منظور عاشقانه های منی ... ای منظور تمام عاشقانه های من !بی دلیل بی اجازه بی دغدغه ... ️️️...
گرچه این فاصله ها، خاطره ها را نو کردروز و شب یاد " تو " را در بغلم می گیرم...
دوست دارم که پریشان بکنی مویت رادوست دارم که پریشان تو باشم، چه کنم ؟کافر هر چه خدا باشم و مستی بکنمدوست دارم که مسلمان تو باشم چه کنم؟...
دوست دارم که پریشان بکنی مویت رادوست دارم که پریشان تو باشم، چه کنم ؟...