متن بودهندریس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بودهندریس
امروز آخرین قدم هایش را بر میدارد.
امشَب در راه است...
باران بی صدا با زمین نجوا میکند.
کودکی میرقصد!
جوانی به شاخه های پر ترنم باران خیره است.
و مَن...
یادم آمد کیستم!
مَن شاید رنگِ آسمان باشم به هنگام ظلمت؛
وَ یا شاید رؤیای یک پرواز در آخرین...
در شهر به راه افتادم
در صورتِ تمام رهگذرهای خیابان
به دنبال چهره ی تو گشتم
و نبودی...
من هنوز هم در گوشه کنار این ویرانهٔ دِل
دوستت دارم
علارغم آنکه تو نمیدانی
یا که میدانی و
گمان میکنم که نمیدانی...
حالا که بودنم را نمیخواهی
ساده میروم
فقط کنج دلت،
همان گوشه که هیچکس از بودنش خبر ندارد
مرا نگه دار...