متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
درباره
پشتیبانی
اپلیکیشن
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
جستجو
×
متن
متن آهنگ
متن بودهن دریس
زیبا متن : مرجع متن های زیبا
جملات بودهن دریس
جمله بودهن دریس
بی بهانه به تو فکر میکنم
راه میروم
به تو فکر میکنم
به مهمانی میروم
به تو فکر میکنم
کتاب میخوانم
به تو فکر میکنم
میخوابم
به تو فکر میکنم
بیدارم
به تو فکر میکنم
از تو یک نسخه در من نفس میکشد
تو درون منی
کسی درون تو هست؟...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
پیراهنت را به گوشه ترین گوشه ی اتاقم سنجاق کرده ام، تا چندان در دید نباشد...
آدمهای حسود را که می شناسی، بی هوا می آیند و عطرت را استشمام میکنند.چندروزی هم که گذشت انگ دیوانگی را به پیشانی ام میزنند... آنها چه میدانند عشق چیست... از کجا باید بدانند معتاد بودن به عطر تو یعنی چه!
از تو که پنهان نیست
من هرروز پیراهنت را درآغوش میگیرم و گَرد های ریز نشسته روی آن را با دستهایم پاک میکنم.
دکمه های پیراهنت را میبندم و لبه های آستینت را کمی به سمت ب...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
ازش پرسیدم : بهم فکر میکنی؟
گفت : آره
گفتم : ساعت چند؟
گفت : شبا قبل از خواب، روزا به محض بیدارشدن!
گفتم : وقتایی که سرت شلوغه چی؟
گفت : بیشتر از همیشه!
.
.
یه روز میخواستم ازش بپرسم تا کِی میخوای بهم فکر کنی؟
دیدم رفته
انگار عمق فکر کردنش به من ، روی هم رفته شصت ثانیه هم نمیشد!...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
چند سال بعد، روزی که حتی فکرش را نمیکنیم، درخیابانی حوالی همین شهر باهم روبرو میشویم.
تو از روبرو می آیی، مثل همیشه باهمان سرو وضع ساده ی همیشگیت... فقط تنها تفاوت موجود این است،که کمی پخته تر شده ای!
به یک قدمی ام که میرسی، به من خیره میشوی و آرام زیر لب نامم را برزبان می آوری...
قلبم از شدت درد فشرده میشود...
بوی عطرت آنقدر برایم آشناست که گویی سالیان سال است که می شناسمش.
سعی میکنم تا درلحظه ای تمام چهره ات را به ذهن بسپارم...
می دانم به...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
میدانی
مدتهاست دیگر به این دنیا و آدمهایش اعتمادی نیست
همان آدمهایی که با تمام سختی خودشان را گوشه قلبمان جا دادند
همان آدمهایی که روزی هزاران بار از ما میخواستند تا مراقب خودمان باشیم...
همان هایی که میگفتند، اگر یک ساعت از ما بی خبر باشند دیوانه میشوند....
همان هایی که خودشان رانگران حالمان نشان میدادند...
همان هایی که ما را هدیه ای میدانستند برای آرامش زندگیشان...
آری...
همان ها را میگویم...
همان ها، روزی، آن چنان بی خبر و جسورانه میر...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
این روزها فراموش کارشده ام، فراموش میکنم همه چیز دروغ بوده است، فراموش میکنم کسی مرا دوست ندارد... عجیب نیست؟ حتی گاهی فراموش میکنم باید نفس بکشم...
کاش به همین منوال پیش برود، خدارا چه دیدی... شاید فراموش کردم که روزی کسی را بسیار دوست میداشتم!!...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
تصورنکن هر کس که سرزده از راه رسیدو لبخند رابرای تو به ارمغان آورد
هر کس که چند مدتی پیگیروپاپیچ تنهاییت شد
می تواند رفیقت باشد
رفاقت یعنی درزمانی که به او احتیاج است از راه برسد و قاعده بازی را به دست بگیرد
همین به موقع رسیدن و به جابودن است، که اصالت یک رفاقت را میسازد...
همه ما درعصری زندگی میکنیم که به لطف وحضور اینترنت هرروز میتوان باافرادی جدید اشناشد...
مبادا تصور کنی، یک فرد مجازی تازه ازراه رسیده که بلد است چگونه حرف بزند، رسم و...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
من وفادارم به عاشقانه هایمان
تو برو
من پای تمام نبودن هایت ایستاده ام......
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
همیشه منتظرت می ماندم
میدانستم وقتی بیایی محکم مرا در آغوش میکشی و تمام دردو رنج هایم را به جان میخری
اماامروز
152روز است که از قرار مان میگذرد
و من هرروز شال وکلاه کرده و کفشهای کتانی ام را به پا میکنم و بند کفشم را پشت پا می اندازم تا سریعتر به وعده گاهمان بیایم و یک ثانیه زودتر هم که شده تو را ملاقات کنم
چه اهمیتی دارد مردم چه میگویند!
من یقین دارم یکی از همین روزها باز خواهی گشت......
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
باران همیشه واسطه ایست برای دید زدنت
مثلا از گوشه پنجره اتاقم، تورا درانتهای کوچه ببینم
که چگونه در انتظار من ایستاده ای
بدون چتر
چقدر دیوانه ام که بدون چتر برای دیدنت می آیم
اصلا مگر میشود باران ببارد
تو بیایی
من دیوانه نباشم؟!...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
پای تو که درمیان باشد
حسود میشوم
نسبت به همه عابرانی که از کنارت میگذرند
به آینه ی کوچک اتاقت
که تصویر تو درآن منعکس میشود
به شانه ای که با دستانش
هرروز موهایت را نوازش میدهد
به پیراهنت
که تمام روز تو را درآغوش دارد
به کفش هایت
که تمام مسیر را باتو قدم میزند
می بینی
من بسیار حسادت میورزم
به آنچه که از من به تو نزدیکتر باشد
حال من در دورترین نقطه ی جدایی از تو
آیا خواهم مُرد؟!...
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
به این فکر میکنم
که چگونه عاشقت شدم
حال آنکه هیچگاه
درمیان ما قراری عاشقانه نبود
حرف عاشقانه ای ردو بدل نشد
حتی مکالمه ای در حد احوالپرسی
تو بگو
من چگونه عاشقت شدم؟
بی آنکه ببینمت!
بی آنکه دستانت را بگیرم
یا حتی عمیق نگاهت کنم
چه قاعده ی بی قانونیست این عاشقی
که بی رحمانه سهم من باید ازتو
تنها دلتنگی باشد
از تو چه پنهان
من هنوز هم به آدمهایی که از کنارت میگذرند
حسادت میکنم
شاید تو هرگز ندانی
اما من هنوزهم
پنهانی
دوستت دارم.....
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris
عمیقاً متاسفم برای همه ی آدمایی که
انسانیت را به شهوتشان فروخته اند...
کاش آوارگی، برهنگی، پریشانی و... را درمیان همه انسانها به مساوا تقسیم میکردند
تا همه ی مردم احساس سرخوردگی، درد، عشق، و.... را درمیان خودشان تشخیص داده و درک میکردند.
من از آینده ی این آدمیان میترسم
برای آینده دختران وپسران وکودکانم در همه ی سرزمینها میترسم...
کودکانی از نسل انسانیت، چه تفاوتی میکند از کدام ملیت، یا قشر خاص باشند. همه ی آنها فرزندان نداشته ی من هستند....
متن بودهن دریس
ارسال شده توسط
boudhen_deris