زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
boudhen_deris
شاید دلیلِ سفر چیز دیگری باشد.
چیزی شبیه به نبودن و میل به رها کردنِ آنچه هست!
همیشه هم شوقی برای بازگشت وجود دارد؛ و تکرار عبارتی شبیه به این که هیچ کجای جَهان خانه ی خود آدم نمیشود.
سفر میتوانَد قمارِ زمان باشد وَ یا شاید تمیز کردنِ یک باختِ پر...
متن بودهن دریس
سالها گذشت تا دریابم دختر بودن نه فقط نوعی ادراکِ تنهایی و نگاهِ نوین ، بلکه فرایند پیچیده ای از حضور و زیست است که هزینه اش را هیچ جنسی نمیتواند بپردازد.
جوان بودم وسبکسری خام ،
اما دانستم:
که اگر لحظه ای از پا بنشینم
که اگر لحظه ای در میانه ی...
متن بودهن دریس
اتفاقاتی بر این تن گذشته است که خستگی اش نه با ایستادن وَ نه با مدارای چندین ساعته ؛ بهبود نمیابد.
ریز به ریز این تن را که جستجو کنی ، وقایع تلخی می یابی که با هیچکس مشترک نیست!
بااین درون آشفته،
بعید نیست که خزانمان فرا رسیده باشد.
بودهن دریس...
متن بودهن دریس
هیچکس نمیداند فردا بوته های خار را چه کسی در زمین خواهد کاشت و نور را چه کسی درو میکند!
اما میدانیم فردا هم از پس هر زنده بودنی زخمی هست، شکستی هست ، اشتباهی هست و در نهایت ادامه دادنی هست.
امروز را مُرده ها نمیتوانند بخوانند ؛ پس تا قصه ی ما ن...
متن بودهن دریس
به من که میرسی کمی درنگ کن!
بگذار خوب بَراندازت کنم...
تو که برف هر ساله ای و ماهم کویر لوت...
بگذار اگر اتفاقی آمدی و نگاهت به چشمانم گره خورد، فقط اندکی به مژه هایت خیره شوم؛ گونه هایت را زیر نَظر بگیرم و منتظر باز شدن خط لبخندت برای ثانیه ای ب...
متن بودهن دریس
اصلا مرا چه به سیاست های عاشقانه!
من از عشق همانقدر میدانم که باید دوستت داشته باشم...♡
نه از صبوری چیزی میدانم وَ نه از اِفاده های زنانه چیزی در چَتته دارم.
من آنقدر ساده ام که حتی نمیدانم چطور بدون دعوا و غُر زدنهای از روی دلتنگی با دلم صادق با...
متن بودهن دریس
عشق شاید دوباره اتفاق بیفته
ولی آدما دیگه تکرار نمیشن!...
متن خاص
دستانم گرم است
تنم مبتلا به خلسه ای تاریک...
چراغ روشن است
چتر ما آسمان و
آسمان هم که بارانیست
در گیرِ یک احساس پابندیم
رفته ایم و کسی ندانسته ست
کی ؟ کجا؟ با که ها؟ رفتیم!
تو
بذر دیگری بپاش ، باغبانِ هستی بخش
ما بذر های عبث و ه...
متن بودهن دریس
امروز آخرین قدم هایش را بر میدارد.
امشَب در راه است...
باران بی صدا با زمین نجوا میکند.
کودکی میرقصد!
جوانی به شاخه های پر ترنم باران خیره است.
و مَن...
یادم آمد کیستم!
مَن شاید رنگِ آسمان باشم به هنگام ظلمت؛
وَ یا شاید رؤیای یک پرواز در آ...
متن بودهن دریس
خیابانهای این شهر تو را تداعی میکنند...
کافه هایی که نَرفتیم...
کوچه هایی که با یکدیگر قدم نزدیم...
خنده های از تَه دلمان که در شهر نپیچید...
جیغ های شیطنت آمیز بچه گانمان که هرگز اتفاق نیفتاد...
نیمکت هایی که ابداً رَنگ دستان چِفت شده مان ر...
متن بودهن دریس
کاش من ماه بودم
تنها در آسمان تو❤️...
متن بودهن دریس
قُربان غمت بروم
من اهل آبادی توام
مرا به غیر تو احتیاجی نیست......
متن بودهن دریس
من به بوییدن سیبی خشنودم
و به عطر چای تازه دَم صبحگاهی
به جوانه های تازه جان گرفته ی کاکتوسهای پشت پنجره...
من شجاعم، نسبت به رؤیاهایی که هر دقیقه در دلم جوانه میزند.
من هرروز آفتاب را تا ته استکان آسمان مینوشم و کودکانه به بوسه های نسیم میخندم.
...
متن بودهن دریس
در شهر به راه افتادم
در صورتِ تمام رهگذرهای خیابان
به دنبال چهره ی تو گشتم
و نبودی......
متن بودهن دریس
\من از قضاوت شدن نمیترسم\
شاید هرگز نگران این نبودم که دیگران مرا چگونه میبینند و پیش بینی میکنند.
این مردم توانایی حل چیستی زندگی خود راهم ندارند
اگر بخواهیم سرنوشت زندگیمان را به دست این مردم بدهیم
هرلحظه هرکدامشان حکمی صادر میکند و هرروز یک نف...
متن بودهن دریس
من اما به این امید زنده ام
که شاید یک روزِ کاملا عادی
من و تو
در شلوغ ترین یا خلوت ترین گذرهای عابر این شهر
از کنار هم گذشته ایم
بی آنکه بویی از یکدیگر برده باشیم......
متن بودهن دریس
اما تو حق نداشتی فراموشم کنی
من هنوزم
انباشته از زخمهای توام......
متن بودهن دریس
من هنوز هم در گوشه کنار این ویرانهٔ دِل
دوستت دارم
علارغم آنکه تو نمیدانی
یا که میدانی و
گمان میکنم که نمیدانی......
متن بودهن دریس
حالا که بودنم را نمیخواهی
ساده میروم
فقط کنج دلت،
همان گوشه که هیچکس از بودنش خبر ندارد
مرا نگه دار......
متن بودهن دریس
از تو همه چیزت را دوست دارم
لبخندت
نگاهت
دکمه های پیراهنت
حتی لبه های تا زده ی آستینت
از تو چیزی برای رد شدن نیست
تمام تورا باید زندگی کرد......
متن بودهن دریس
امروز در آینه تو را دیدم
هرچه زمان میگذرد
کم رنگ تر میشوم......
متن بودهن دریس
شاید این فکر مرا بعد تو دیوانه کند
که پس از من چه کسی دست تو را میگیرد...
متن بودهن دریس
شایعه کرده بودند که عاشق شده ام.
میگفتندعجیب دوستش دارم.
عجیب مهربان است.
آنقدرحرف دلم میان مردم پیچید،که خودم نیز غریبانه عاشقش شدم....
درهرلحظه ای،درهردم وبازدمی،بااونفس می کشیدم.
بااومی خندیدم.
نمی دانستم عشق راهردوبایدزندگی کنند.
حال من عا...
متن بودهن دریس
عصر یک تابستان داغ بود.
سایه ای کوچک، دزدانه از آخرین ذرات خورشیدبر روی فرش لاکی رنگ اتاق رژه میرفت.
پنکه سقفی اتاق مدتهابود از کار افتاده و فرسوده شده بود، بنابر این روزهای تابستانیم را باهمان بادبزن دستی کوچکم،که از جنس برگ نخل سبزبود،با دشواری...
متن بودهن دریس
هرگاه نام کوچکم را صدا زدی
من هزاران بار عاشقت شدم
بعد از تو
نام به چه کارم آید؟
او، این، آن
چه فرقی میکند مرا چگونه فریاد زنند
تو نباشی
من درگمنام ترین حالت ممکن ام......
متن بودهن دریس
دروغ میگویند که عشق بارها اتفاق می افتد.
آدمی تنها یکبار عاشق میشود...
پس از آن هرچه پیش آید، یک دوست داشتنِ ساده یِ پیش پا افتاده است......
متن بودهن دریس
نیاز داشتم برای مدت کوتاهی نباشم، مدتی اطرافم را دیوار بکشم تا ببینم چه کسی نبودم را میفهمد.
نیاز داشتم مدتی به کسی فکر نکنم، نگران کسی نشوم، دلتنگ کسی نباشم...
نیاز داشتم کمی با خودم کلنجار بروم.
نیاز داشتم فقط برای مدتی تنها باشم...
این نبود...
متن بودهن دریس
بی بهانه به تو فکر میکنم
راه میروم
به تو فکر میکنم
به مهمانی میروم
به تو فکر میکنم
کتاب میخوانم
به تو فکر میکنم
میخوابم
به تو فکر میکنم
بیدارم
به تو فکر میکنم
از تو یک نسخه در من نفس میکشد
تو درون منی
کسی درون تو هست؟...
متن بودهن دریس
پیراهنت را به گوشه ترین گوشه ی اتاقم سنجاق کرده ام، تا چندان در دید نباشد...
آدمهای حسود را که می شناسی، بی هوا می آیند و عطرت را استشمام میکنند.چندروزی هم که گذشت انگ دیوانگی را به پیشانی ام میزنند... آنها چه میدانند عشق چیست... از کجا باید بدانند ...
متن بودهن دریس
ازش پرسیدم : بهم فکر میکنی؟
گفت : آره
گفتم : ساعت چند؟
گفت : شبا قبل از خواب، روزا به محض بیدارشدن!
گفتم : وقتایی که سرت شلوغه چی؟
گفت : بیشتر از همیشه!
.
.
یه روز میخواستم ازش بپرسم تا کِی میخوای بهم فکر کنی؟
دیدم رفته
انگار عمق فکر کردنش...
متن بودهن دریس
ادامه