پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گلایه نامه ها از تو نوشتمکمی گنگ و ولی گویا نوشتمتو را بی مهر و کج اندیشه دیدمکه آواره در این دنیا نوشتمحضورم را که غایب می شمردیمرا زنده به خاکم می سپردینمی خواهم نپرس از حال و روزممریضی را به تنهایی سپردیتو یک زیبای بی احساس هستیهمان شر و همان وسواس هستیبرایم دوزخی ای عشق گمراهتو یک ناپاک بی اخلاص هستی...
اگر افسانه شدم افسانه تو کردیبا تو بیگانه شدم بیگانه تو کردیاگر آواره شدم آواره تو کردیهمه شب راهی میخانه تو کردی...
در حسرت دیدار تو آواره ترینمهر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست...