پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو همان تنگ بلوری که ب تمنای نگاهت ماهی سرخ دلم می لرزدآنقدر صاف و زلالی که تبسم بزنیرعشه ای بر دل و جانم افتد...
ماهی قرمز منتنگ بلور جای تونیستدل به دریا زدن مقصد توستخانه شیشه ای ات دریانیست...خوب منساده منماهی قرمز منکاش از تنگ بلوردل دریایی توراه دریای دلم میپیمود ......
دل من تنگ بلوریست که یک ماهی قرمز داردیک تلنگر که به این تنگ بلورین بخوردمی شکندآبش از پنجره ی چشمانم می ریزدماهی سینه ی من می میرد!تو که می زنی مکرر به دل نازک منماهی ام را دریاب!دوست داری که چو تنگی باشمتهی از ماهی و آب؟ ......