پنجشنبه , ۸ آذر ۱۴۰۳
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیستشب چنین روز چنانآه چه مشکل حالیست...
ای لبانت بوسه گاه بوسه امخیره چشمانم به راه بوسه ات...
نگاهم کن تا در آسمان چشمانت سفر کنم...
پریشان گشته ام بی توکجایی !...
گر چه ندارمت ولی در همه حال با منییاد تو بر خلاف توهست و همیشه ماندنی...
نفسم بند شده بر نفس یک نفسیهمنفس گر نشوی فاتحه خوان بر نفسم...
می توان از تو فقطدور شد و آه کشید...
صد دل دیگر اگر باشد مرا یک به یک قربان جانان میکنم...
عمری است به دنبال توام نیست نشانی ای خوب تر از خوب تر از خوب کجایی ؟...
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودمبی تو اما به چه حالیمن از آن کوچه گذشتم...
ای که ز دیده غایبی در دل ما نشسته ای...
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه جان باختن است این...
این سوال ذهن من را لطف کن پاسخ بدهاینقدر با دشمنم پیوند می بندی که چه؟...
چشم تو هوش مرا از زندگانی میبرد...
به پیکر لطیف خود چنان که تاب می دهیدلم ز تاب می رود خطای دل گناه تو...
منم که گام می زنم همیشه در مسیر تو بدون تو کجا رود کسی که شد اسیر تو ؟!__...
بی تو به سامان نرسم ای سر و سامان همه تو...
به لبم رسیده جانم تو بیا که زنده مانمپس از آن که من نمانم به چه کار خواهی آمد؟...
وقتی به زلال نگاهت زُل میزنمحرف که هیچ نفس هم کم میاورم...
غیر عشقت نیست عشقی بر دلم...
به یک نگاه تو تمام من خراب شد...
نمیدانم دوست داشتن را بلد نیستییا بلد بودن را دوست نداری...
منروز خویش را با آفتاب روی تو کز مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم من با تو راه می روم و حرف می زنم وز شوق این محالکه دستم به دست توست منجای راه رفتن پرواز می کنم...
زندگی گر هزار باره بودبار دیگر تو ، بار دیگر تو...
خلاصه ی بهشت لبخند توست...
گره کور شنیدی ؟ دل من با دل توفاصله دور شنیدی ؟ تن من از تن تو...
و اینجا هیچ چیز به من نزدیک نیستالا دوری تو...
سختم آید که به هر دیده تو را مینگرند...
درد نهانی به که گویم که نیست...
یکی را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمی داند نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه منکه او را دوست می دارمولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند...
اتاق خلوت پاکی استبرای فکر چه ابعاد ساده ای دارددلم عجیب گرفته استخیال خواب ندارم...
یک بار عهد بستم و نشکستمصد بار عهد بستی و بشکستی؟دیگر نگویمت که چه ها کردی؟دیگر نپرسمت که کجا هستی...
تو در چشم من همچو موجیچه میشدشبیتو را می ربودم ، تو را می ربودم...
روز محشر بخدا خواهم گفتآن که از من تو گرفتیهمه ی جانم بود...
حاضری غایب شویدر جان من ؟...
چمدان دست تو و ترس به چشمان من استاین غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است...
روزی بگفتی شبی کنم دلشادتوز بند غمان خود کنم آزادتدیدی که از آن روز چه شب ها بگذشت وز گفته ی خود هیچ نیامد یادت ؟...
نیست جز روی تو درمان ، چشم گریان مرا...
هر چند بشکسته ای دلم از حسرت پیمانه ایاما دل بشکسته ام نشکست پیمان تو را...
عاشق شده ام بر تو تدبیر چه فرماییاز راه صلاح آیم یا از ره رسوایی ؟تا جان و دلم باشد من جان و دلت جویمیا من به کنار افتم یا تو به میان آیی...
من صید دیگری نشوم وحشی تواماما تو هم برون مرو از صیدگاه من...
تا تو بخاطر منی کس نگذشت بر دلم...
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمدهبازگردد یا برآید چیست فرمان شما...
او صبر خواهد از من بختی که من ندارممن وصل خواهم از وی قصدی که او ندارد...
کارم ز غمت به جان رسیده است...
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاجحرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج...
زان شبی که وعده کردی روز بعدروز و شب را می شمارم روز و شب...
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری...
دوستت_دارم_وهمانی_ام_که_بوده_امچگونه_بعد_تو،کنار_درد_تو_بشینمو_بگیرم_آرامتو_را_دگر_کجا_بجویم__...
ای لبانم بوسه گاه بوسه اتخیره چشمانم به راه بوسه ات...